کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُوَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هُو
لهجه و گویش بختیاری
ho او.
-
هو هو
لهجه و گویش تهرانی
صدای باد
-
هو، هو انداختن
لهجه و گویش تهرانی
شایعه
-
هُو و هُو
فرهنگ گنجواژه
صدای باد.
-
کله هو
لغتنامه دهخدا
کله هو. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گوده هو
لغتنامه دهخدا
گوده هو. [ گ ُ دِ هَُ ] (اِخ ) اداره کننده ٔ فرانسوی نژاد هندوستان که در انگلستان متولد شد. وی در سال 1754 م . حاکم هندوستان بود و با انگلستان معاهده ٔ شومی بست .
-
هو کردن
لغتنامه دهخدا
هو کردن . [ هََ / هُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) با هیاهو و اشتلم و دروغ و نسبت های ناروا و گاه دسته جمعی ، کسی را بد جلوه دادن و مایه ٔ آبروریزی او را فراهم ساختن .
-
هو کشیدن
لغتنامه دهخدا
هو کشیدن . [هََ / هُو ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جراحت یا قرحه بدتر شدن . سیم کشیدن جراحت یا آب دزدیدن قرحه و ریش .- امثال : شاه خانم میزاید ماه خانم درد میکشد خاله م زاییده خاله زام هو کشیده .|| هو انداختن به آوازی بلند و دراز هو گفتن برای خواندن ...
-
هو انداختن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. اَ تَ) (مص ل .) (عا.) چو انداختن ، شایعه پراکندن .
-
هو پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. دَ) (مص ل .) (عا.) شایع شدن .
-
هو کردن
فرهنگ فارسی معین
(هُ. کَ دَ) (مص م .) مسخره کردن ، بی آبرو کردن .
-
هو گویک
فرهنگ فارسی معین
(هُ یَ) (اِ.) مرغ حق گو، مرغ شب آویز.
-
ژه هو
لغتنامه دهخدا
ژه هو. [ ژِ ] (اِخ ) نام ایالتی از ایالات چین به مساحت صد و نود و سه هزار کیلومتر مربع، دارای سه ملیون و پنجاه و پنج هزار تن سکنه . کرسی آن چن ده است .
-
ابی هو
لغتنامه دهخدا
ابی هو. [ اَ ] (اِخ ) (خداوند پدر من است ) نام دومین فرزند هارون برادر موسی .
-
ایم هو
لغتنامه دهخدا
ایم هو. [ اَ م َ هَُ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ایم هو فلان یا فلان ؛ ای ما هو شی ٔ هو. (ذیل اقرب الموارد). مخفف ای ما هو. (آنندراج ) (منتهی الارب ).