کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُودٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (اِ) رکو و لته ٔ سوخته را گویند که بر بالای سنگ آتش زنه نهند و چخماق بر آن زنند تا آتش در آن افتد. || جامه ای را نیز گفته اند که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد. (برهان ).
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (اِخ ) دهی است از دهستان بیدشهر شهرستان لار. دارای 489 تن سکنه ، آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار دستی مردم آنجا گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (اِخ ) نام سوره ٔ یازدهم از کلام اﷲ مجید که شامل 123 آیه است .
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (اِخ ) هودبن شالخ بن ارفحشدبن سام بن نوح . این نسبی است که مؤلف حبیب السیر برای او ذکر کرده و نام پدرش را مؤلف منتهی الارب عابر نوشته است . اصطخری نوشته است که قبر این پیامبر در حضرموت است . (یادداشت مؤلف از مسالک اصطخری ). پیامبری است که مطا...
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. (ع اِ) جهودان . (منتهی الارب ). یهود، و گفته اند ج ِ هائد است و سپس یهود رابدان خوانده اند و بر این پایه لفظ عربی است . اما نیز گفته اند که مانند الفاظی چون نوح و لوط از زبانهای دیگر به عربی وارد شده است و بعید نیست که در این معنی مخفف «یهود» با...
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. [ هََ ] (ع مص ) توبه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشیمان شدن . (منتهی الارب ). || به حق بازگشتن . || جهود شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هود
لغتنامه دهخدا
هود. [ هََ وَ ] (ع اِ) ج ِ هَوَدَة. (منتهی الارب ). رجوع به هودة شود.
-
هود
فرهنگ فارسی معین
[ عب . ] (اِ.) سورة یازدهم از قرآن کریم دارای صد و بیست و سه آیه .
-
هود
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) وسیله ای که برای تهویة هوای آشپزخانه در بالای اجاق خوراک پزی تعبیه شود، هوابر. (فره ).
-
هود
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = هوده : آتشگیره .
-
حود
لغتنامه دهخدا
حود. [ ح َ ] (ع مص ) میل کردن و بگشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] hud یازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۳ آیه.
-
هود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برهود، پرهود› [قدیمی] hud ۱. لتۀ سوخته که روی سنگ آتشزنه بگذارند و چخماق بزنند تا آتش بگیرد؛ آتشگیره.۲. جامهای که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد.
-
هِوْدَ
لهجه و گویش بختیاری
hevda هفده.