کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَمُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هَمُم
لهجه و گویش بختیاری
hamom حمام.
-
واژههای مشابه
-
همم
لغتنامه دهخدا
همم . [ هَِ م َ ] (ع اِ) ج ِ هِمّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همت ها. اندیشه های بلند : اندر دلش دیانت و اندر کفش سخااندر تنش مروت و اندر سرش همم . فرخی .هرکه را بینی با بخشش و با خلعت اوست همتی دارد در کار سخا، به ز همم . فرخی .همم بقایای امم د...
-
همم
فرهنگ فارسی معین
(هِ مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ همت .
-
همم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هِمَّة] [قدیمی] hemam = همت
-
خلیفه همم
لغتنامه دهخدا
خلیفه همم . [خ َ ف َ / ف ِ هَِ مَم ْ ] (ص مرکب ) آنکه همت خلیفه دارد. آنکه همت او چون همت خلیفه بلند است : سلطان دل و خلیفه همم خوانمش از آنک سلطان پدر نوشت و خلیفه برادرش .خاقانی .
-
کیسه هَمُم
لهجه و گویش بختیاری
kisa hamom کیسه حمام.
-
تاسِ همُم
لهجه و گویش بختیاری
tâs-e hamom تاسِ حمام، ظرف مخصوص ریختن آب بر سر و بدن.
-
واژههای همآوا
-
همم
لغتنامه دهخدا
همم . [ هَِ م َ ] (ع اِ) ج ِ هِمّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همت ها. اندیشه های بلند : اندر دلش دیانت و اندر کفش سخااندر تنش مروت و اندر سرش همم . فرخی .هرکه را بینی با بخشش و با خلعت اوست همتی دارد در کار سخا، به ز همم . فرخی .همم بقایای امم د...
-
همم
فرهنگ فارسی معین
(هِ مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ همت .
-
حمم
لغتنامه دهخدا
حمم . [ ح ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ حُمَّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمة شود. || انگشت . (منتهی الارب ). فحم . زغال . (اقرب الموارد). || خاکستر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هرچه سوخته باشدبه آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رکوی سوخت...
-
حمم
لغتنامه دهخدا
حمم . [ ح َ م َ ] (ع مص ) سیاه شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سپید گردیدن . (منتهی الارب ). || گرم شدن . (اقرب الموارد). || انگشت شدن خدرک آتش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حم الجمرة؛ صارت حممة. (اقرب الموارد). || (ع اِ) سیاهی . (من...
-
همم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هِمَّة] [قدیمی] hemam = همت