کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَرند،خَرند،هِره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هَرند،خَرند،هِره
لهجه و گویش تهرانی
رج آجرچین
-
واژههای مشابه
-
هرند
لغتنامه دهخدا
هرند. [ هََ رَ ] (اِخ ) رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت . (برهان ). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج ). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. ا...
-
هرند
لغتنامه دهخدا
هرند. [ هََ رَ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان حومه ٔ بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان است که در 20 هزارگزی جنوب باختری کوهپایه و 8 هزارگزی جنوب شوسه ٔ اصفهان به یزد قرار دارد. جلگه ای است معتدل و دارای 3840 تن سکنه . از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غله و...
-
خرند
فرهنگ فارسی معین
(خَ رَ) (اِ.) ردیفی از آجر که روی زمین ، کنار نهر یا باغچه ، پهلوی هم چینند.
-
خرند
لغتنامه دهخدا
خرند. [ خ َ رَ ] (اِ)گیاهی باشد مانند اشنان که بدان هم رخت شویند و هم از آن اشخار و قلیا سازند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). گیاهی است بر شبه اشنان و بزبان دیگر شخار خوانندش . بوشکور گفت : تذرو تا همی اندر خرند خایه نهدگوزن ت...
-
خرند
لغتنامه دهخدا
خرند. [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 37هزارگزی جنوب کمیجان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی . این ده کوهستانی و سردسیر است . آب آن از قنات . محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی . راه آ...
-
خرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xarand آجرچینی لبۀ باغچه، جوی، و مانند آن: ◻︎ تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پُر کند پستان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹).
-
خرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xarand = اشنان
-
خَرَند
لهجه و گویش تهرانی
طبقات پلکانی که در آن درخت میکارند،آجرچین دورباغچه،راه بین دو باغچه، جائی که کمی گودتر از سطح زمین است.
-
خرند
واژهنامه آزاد
حیاط
-
هره
لغتنامه دهخدا
هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) : کوهش بسان هره درآورده سر بهم دشتش بسان شله نهاده زهار باز. روحی ولوالجی .مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمیددلم ز شله ٔ صابوته وز هره ٔ تاز. قریع.هره ٔ نرم ...
-
هرة
لغتنامه دهخدا
هرة. [ هَِرْرَ ] (ع اِ) مؤنث هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هر و هرر شود.
-
هره
فرهنگ فارسی معین
(هِ رِّ) [ ع . هرة ] (اِ.) گربة ماده . ج . هرر.
-
هره
فرهنگ فارسی معین
(هُ رُِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.