کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَدَاهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هَدَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
او را هدايت کرد(اصل در معني اين کلمه بازگشتن است .کلمه هدي به معناي راهنمائي به سوي مطلوب به نرمي و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدايت و ایستادگی در راه کسب آن است)
-
واژههای مشابه
-
هداة
لغتنامه دهخدا
هداة. [ هََ ] (ع اِ) ادات و آلات . (منتهی الارب ). ادات و آن از هدی است به ابدال . (از اقرب الموارد).
-
هداة
فرهنگ فارسی معین
(هُ) [ ع . ] (ص .) جِ هادی .
-
واژههای همآوا
-
حداه
لغتنامه دهخدا
حداه . [ ح َ ] (ع اِ) یکی حداء. و رجوع به حداة شود.
-
جستوجو در متن
-
هدات
لغتنامه دهخدا
هدات . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) هدایت کنندگان و این جمع هادی است . (غیاث ). هداة. رجوع به هداة و هادی شود.
-
هادی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ فا.) 1 - هدایت کننده . ج . هداة . 2 - رسانه ، هر جسمی که جریان الکتریسیته یا حرارت را از خود عبور دهد.
-
هدایة
لغتنامه دهخدا
هدایة. [ هَِ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (از منتهی الارب ). ارشاد. ضد ضلال . در حجاز گویند: هداه الطریق و در غیر آن گویند: هداه الی الطریق و یا للطریق ؛ یعنی راه راست را بر او آشکار کرد و شناسانید. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الا...
-
امین الدین بلیانی
لغتنامه دهخدا
امین الدین بلیانی . [ اَ نُدْ دی ن ِ ب َل ْ ] (اِخ ) شیخ ... محمدبن علی بن مسعود. درگذشته به سال 745 هَ .ق . عارف بزرگ و مشهور قرن هشتم بود. صاحب شیرازنامه از او چنین نام می برد: «الشیخ الامام صاحب الکشف و الالهام ملک الطریقة عمدة هداة الطرقات (؟) قد...
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (ع ص ، اِ) راهنما. راهنماینده . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راهنمای . (دهار). مرشد. هدایت کننده . ج ، هادون ، هادین ، هداة. (اقرب الموارد) : بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...