کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَبَاءً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هَبَاءً
فرهنگ واژگان قرآن
خاک بسيار نرم و غباري که در هوا پراکنده ميشود ، و جز در هنگام تابش نور خورشيد از یک روزنه دیده نمی شود
-
واژههای مشابه
-
هباء
لغتنامه دهخدا
هباء. [ هََ ] (ع اِ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل ). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقر...
-
هباء
لغتنامه دهخدا
هباء. [ هََ ] (ع اِ) وزنی برابر 11741824 از حبة یا 00000029% از غرام . (معجم متن اللغة).
-
هباء
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) گرد و غبار. ج . اهباء.
-
هباء منثورا
لغتنامه دهخدا
هباء منثورا. [ هََ ئَن ْ م َ ] (ع ص مرکب ) گرد و غبار پراکنده : «و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا». (قرآن 23/25).
-
هباء منثور گردیدن
لغتنامه دهخدا
هباء منثور گردیدن . [ هََ ئن ْ م َ گ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . هباء منثورا شدن . || کنایه از حقیر و ذلیل و خوار گردیدن .ناچیز شدن : اسکندر گفت تو چه دانی که عمرمن چندین مانده است ، گفت من دانم . اسکندر گفت من به طلب آب حیوة میروم ، اگر دریابم ...
-
هباء منثورا شدن
لغتنامه دهخدا
هباء منثورا شدن . [ هََ ئَن ْ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به صورت گرد و غبار پراکنده درآمدن . گرد و غبار گردیدن : در لحظه آن ملک و خدم و حشم او هباءمنثورا شد. (انیس الطالبین ، نسخه ٔ خطی مؤلف ص 16).
-
واژههای همآوا
-
هباء
لغتنامه دهخدا
هباء. [ هََ ] (ع اِ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل ). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقر...
-
هباء
لغتنامه دهخدا
هباء. [ هََ ] (ع اِ) وزنی برابر 11741824 از حبة یا 00000029% از غرام . (معجم متن اللغة).
-
هباع
لغتنامه دهخدا
هباع . [ هَِ] (ع اِ) ج ِ هُبَع. شتر بچگانی که در آخر نتاج زاده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به هبع شود.
-
هباء
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) گرد و غبار. ج . اهباء.
-
حباء
لغتنامه دهخدا
حباء. [ ح َ ] (ع مص ، اِ) حبوة.
-
حباء
لغتنامه دهخدا
حباء. [ ح َ ب َءْ ] (ع ص ) همنشین پادشاه ، و خاصه ٔوی و وزیر .ج ، احباء. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).