کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَادٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هادة
لغتنامه دهخدا
هادة. [ هادْ دَ ] (ع ص ) مؤنث هادّ. || (اِ) رعد. (اقرب الموارد). تندر و بانگ ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
هاده
لغتنامه دهخدا
هاده . [ هادْ دَ ] (اِخ ) یکی از پسران یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهم السلام . (تاریخ گزیده ص 37).
-
هَدَاهُمُ
فرهنگ واژگان قرآن
آنان را هدايت کرد(حرف ميم به دليل تقارنش با حرف ساکن و تشديد دار کلمه بعد حرکت گرفته است.از ماده هاد ، يهود است به معناي بازگشتن است )
-
far-end crosstalk
همشنوی انتهای دور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] میزان همشنوی اندازهگیریشده در انتهای دور مدار گیرنده هنگامیکه نشانک ارسالی از انتهای دور خط فرستاده شده باشد اختـ . هاد FEXT متـ . همشنوی پیشسو forward crosstalk
-
تهیید
لغتنامه دهخدا
تهیید. [ ت َ] (ع مص ) اصلاح کردن . || حرکت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنج رسانیدن . || بیم کردن . || شتافتن . || زجر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به هاد شود.
-
ملسع
لغتنامه دهخدا
ملسع. [ م ِ س َ ] (ع ص ) هاد ملسع؛ رهبر ماهر. (منتهی الارب ). رهبر و هادی ماهر. (ناظم الاطباء). رهبر حاذق و ماهر برای دلالت . (از اقرب الموارد).
-
صراری
لغتنامه دهخدا
صراری . [ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. وی از عبداﷲبن عبدالرحمان بن حسین از عطأبن ابی ریاح روایت دارد،و یزیدبن هاد و بکربن مصر از او. و برخی پدر او را ابراهیم آورده اند و ابن ماکولا گوید عبداﷲ درست است و نسب او محمدبن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب صرا...
-
هید
لغتنامه دهخدا
هید. [ هََ ] (ع ص ) مضطرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پریشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) جنبش . || زجری است مر شتر را. هاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هید حالک ؛ چسان است حال تو. (منتهی الارب ). || ایام هید؛ روزهای ...
-
اسارهادن
لغتنامه دهخدا
اسارهادن . [ اَس ْ سا هادْ دُ ] (اِخ ) آسورحیدین . پادشاه آشور. وی پس ازسناخریب ، بر تخت آشور نشست و پادشاه عیلام ، خوم بان خالداش دوّم ، چون آشور را در جاهای دیگر مشغول و گرفتار دید، در مملکت بابل تاخت و تازهائی کرد و تا شهر سیپ پار پیش رفته با غنائ...
-
جرشع
لغتنامه دهخدا
جرشع. [ ج ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) شتر یا اسب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). اشتر بزرگ . (مهذب الاسماء خطی ) || بزرگ سینه و پهلوبرآمده از شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ سینه ٔ...
-
عظم
لغتنامه دهخدا
عظم . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). استخوان و به هندوی هاد گویند. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). به فارسی استخوان و به ترکی سموک نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تعریف آن در کتب پزشکی بدین نحو بیان شده که استخوان عضوی است بسیط و سختی آن ...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در میان متقدمین علماء بکثرت روایات و انتقاد اسناد و معرفت رجال و رواج سنن امتیازی کامل و اختص...
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) موفق بن احمدبن محمد مکّی خوارزمی . ملقب به اخطب ، خطیب . در نامه ٔ دانشوران آمده : اگرچه بعنوان خطیب خوارزمی و به کنیه ای که ابوالمؤید است هم اشتهار دارد و لکن به اخطب خوارزم پیش از آن دو عنوان و بیش از ...