کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوسناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هوسناک
/havasnāk/
معنی
۱. دارای هواوهوس.
۲. چیزی که خواهش نفسانی را در انسان تحریک میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هوسناک
لغتنامه دهخدا
هوسناک . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) بوالهوس . باهوس .هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس . (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن ، نه من خاک توام ؟نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام ؟ خاقانی .به نادیده دیدن هوسناک بودبه هر...
-
هوسناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] havasnāk ۱. دارای هواوهوس.۲. چیزی که خواهش نفسانی را در انسان تحریک میکند.
-
جستوجو در متن
-
شهوتآلود
واژگان مترادف و متضاد
شهوتآلوده، شهوتبار، شهوتناک، هوسآلود، هوسناک
-
هوسآلود
واژگان مترادف و متضاد
شهوتآلود، شهوتآلوده، شهوتآمیز، شهوتناک، هوسناک
-
هوسانگیز
واژگان مترادف و متضاد
شهوتانگیز، شهوتبار، شهوتناک، هوسآلود، هوسآمیز، هوسبار، هوسناک
-
تهویس
لغتنامه دهخدا
تهویس . [ ت َ ] (ع مص ) مهوّس گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت هوسناک گردانیدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
بدچشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. چشمناپاک، شهوتناک، هوسباز، هوسناک، هیز ≠ چشمپاک ۲. نامحرم ≠ محرم ۳. چشمشور، شورچشم، شومچشم، بدنظر ۴. حسود، شکین، شوم، نحس
-
هوس جفت
لغتنامه دهخدا
هوس جفت . [ هََ وَ ج ُ ] (ص مرکب ) آنکه با هوس جفت و همراه باشد. هوسناک . پرهوس : پرستار تو شیرین هوس جفت به لفظ من شهنشه را چنین گفت .نظامی .
-
بی طبع
لغتنامه دهخدا
بی طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طبع) فاقد نیرو و استعداد. بی قریحه : عجب از طبع هوسناک منت می آیدمن خود از مردم بی طبع عجب میمانم . سعدی .رجوع به طبع شود.
-
شیفته خاطر
لغتنامه دهخدا
شیفته خاطر. [ ت َ / ت ِ طِ ] (ص مرکب ) شیفته دل . دلباخته : کآن شیفته خاطر هوسناک دارد منشی عظیم ناپاک . نظامی .رجوع به شیفته دل شود.
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول ، آنکه هر خوردنی بیند خوردن خواهد. آنکه هرچه از خوردنی بیند خواهد، و بیشتر کودکان را گویند. آنکه هرچه از خوردنی بیند ازآن خوردن خواهد. آنکه هر چیز از خوردنیها بیند خواهد، و بیشتر در اطفال آرند. (یادداشت مرحوم دهخد...
-
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نوبت) [عربی. فارسی] no[w]bati ۱. از روی نوبت.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در نقارهخانه کوس یا دهل میزند؛ نوبتزن.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] پاسبان.۴. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] اسب یدک.۵. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] خیمۀ پاسبانی: ...
-
نوبتی زدن
لغتنامه دهخدا
نوبتی زدن . [ ن َ / نُو ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوبت زدن . نوبت نواختن . نقاره زدن : گفت گمان چیست که نوبتی بزدند و وکیل رفت ؟ (تاریخ بیهقی ص 450).کی توان زد ز روی رحمت و بیم این چنین نوبتی به زیر گلیم . ؟ || خیمه زدن . خیمه و خرگاه برپا کردن : در میا...
-
مزرعه
لغتنامه دهخدا
مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (ع اِ) مزرعة.کشت زار. (ناظم الاطباء). محل کشت و زرع : خاک نظامی که به تأیید اوست مزرعه ٔ دانه ٔ توحید اوست . نظامی .این جهان مزرعه ٔ آخرت است هرچه خواهد دلت ای دوست بکار. ابن یمین (از امثال و حکم ص 247).از هبوب عواصف مهابت غاز...