کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
air gun
تفنگ هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] وسیلهای برای تخلیۀ هوای بسیار فشرده به درون آب
-
air brake 1, compressed air brake
ترمز هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سامانۀ ترمزی که در آن نیروی ترمزگیری ازطریق هوای فشرده در استوانک ترمز تأمین میشود
-
intake port, inlet port
دریچۀ هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] دریچهای در سرسیلندر که هوا را از چندراهۀ هوا به ورودی سیلندرها هدایت میکند
-
intake valve, inlet valve, admission valve, induction valve
سوپاپ هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] سوپاپی که با باز شدن آن مخلوط سوخت و هوا به داخل سیلندر راه مییابد
-
intake tract
راهک هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از شاخههای چندراهۀ هوا که به دریچۀ هوا ختم میشود
-
یک هوا
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یَ. هَ) 1 - (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند. 2 - (ق مر.) (عا.) مقدار اندک ، اندازة کوچک تر: فلانی یک هوا از شما بلندتر است .
-
رنگ هوا
لغتنامه دهخدا
رنگ هوا. [ رَ گ ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیرگی هوا. (از آنندراج ) (بهار عجم ).
-
روشن هوا
لغتنامه دهخدا
روشن هوا. [ رَ / رُو ش َ هََ ] (ص مرکب ) که هوای روشن دارد. که دارای هوای صاف و روشن است : که شهری خنک بود و روشن هوااز آنجا گذشتن نبودی روا.فردوسی .
-
اعتدال هوا
لغتنامه دهخدا
اعتدال هوا. [ اِ ت ِ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تساوی آن در گرمی و سردی . (ناظم الاطباء).
-
باد هوا
لغتنامه دهخدا
باد هوا. [ دِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ . هرچه وجود ندارد. (آنندراج ) (مجموعه ٔمترادفات ص 366) (هفت قلزم ). عهد و پیمان دروغ و ناراست و هر چیز که وجود نداشته باشد. (ناظم الاطباء).
-
بی هوا
لغتنامه دهخدا
بی هوا. [ هََ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + هوا) بدون هوا. || بی توجه . بی اِشعار. بی وقوف . بی آگاهی قبلی . بی احتیاط. بی مواظبت اطراف . بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال . (یادداشت مؤلف ).- بی هوا رفتن ؛ غیرملتفت رفتن . (یا...
-
خنک هوا
لغتنامه دهخدا
خنک هوا. [ خ ُ ن ُ هََ ] (ص مرکب ) صحت بخش و گوارا. || تر و تازه . (ناظم الاطباء).
-
خنکی هوا
لغتنامه دهخدا
خنکی هوا. [ خ ُ ن ُ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) اعتدال هوا. کمی برودت هوا. (ناظم الاطباء).
-
خوش هوا
لغتنامه دهخدا
خوش هوا. [ خوَش ْ / خُش ْ هََ ] (اِ مرکب ) هوای نیک . هوای لطیف . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) صاحب هوای خوب . مفرح . مسرت انگیز. (یادداشت مؤلف ).
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.