کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هوادار
/havādār/
معنی
۱. مشتاق.
۲. عاشق.
۳. طرفدار؛ هواخواه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه ≠ مخالف
دیکشنری
adherent, advocate, arian _, booster, camp follower, cohort, crat _, friend, ic _, fellow traveler, follower, ite _, pro, pro-, promoter, proponent, support, supporter, sympathizer, upholder
-
جستوجوی دقیق
-
هوادار
واژگان مترادف و متضاد
پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه ≠ مخالف
-
هوادار
لغتنامه دهخدا
هوادار. [ هََ ] (نف مرکب ) هواخواه . (آنندراج ). دوست . طرفدار. مساعد. معاضد. (یادداشت بخط مؤلف ) : چو هم دل بود او را هم درم بودهوادار و هواخواهش نه کم بود.فخرالدین اسعد.هرکه طلبکار اوست روی نتابد به تیغوآنکه هوادار اوست بازنگردد به تیر. سعدی .هواد...
-
هوادار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) طرفدار، حامی .
-
هوادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] havādār ۱. مشتاق.۲. عاشق.۳. طرفدار؛ هواخواه.
-
هوادار
دیکشنری فارسی به عربی
هوائي
-
هوادار
لهجه و گویش بختیاری
havâdâr هوادار، هواخواه، طرفدار.
-
جستوجو در متن
-
au fait
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
chondrites
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
hodiernal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
oppugner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
sympathist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
aerognosy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوادار
-
حامی
واژهنامه آزاد
هوادار
-
میلیشیا
واژگان مترادف و متضاد
چریک، هوادار