کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواخوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هواخوری
معنی
( ~. خُ)(حامص .)تفریح ، گردش ، استراحت .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
پیکنیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت
دیکشنری
airing
-
جستوجوی دقیق
-
هواخوری
واژگان مترادف و متضاد
پیکنیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت
-
هواخوری
لغتنامه دهخدا
هواخوری . [ هََ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) تنفس هوا. استنشاق هوای پاک .- هواخوری رفتن ؛ در تداول یعنی رفتن به جای خوش آب و هوا برای آسایش .
-
هواخوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ)(حامص .)تفریح ، گردش ، استراحت .
-
جستوجو در متن
-
پیکنیک
واژگان مترادف و متضاد
تفریح، تفرج، گردش، گشت، هواخوری
-
تفرج
واژگان مترادف و متضاد
پیکنیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گلگشت، مشغولیت، گشتوگذار، سیروسیاحت، هواخوری
-
گردش
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرسه، پیکنیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری ۲. جولان، حرکت، دور، دوران، سیر ۳. تغییر، دگرگونی
-
گشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفرج، تفریح، تماشا، سیاحت، سیر، گردش، گشتن، هواخوری ۲. پاسبانی ۳. تبدیل، تغییر ۴. تفحص، جستجو
-
تفریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازی، پیکنیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری ۲. گردش کردن ۳. شادی کردن، فرحناک شدن، شادمانی کردن
-
هفتخوانی
لغتنامه دهخدا
هفتخوانی . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) محلی ییلاقی که در تابستان ساکنان قراء بلوک آلیان از بخش مرکزی شهرستان فومن برای هواخوری و تعلیف اغنام بدانجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
گردش
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (اِمص .) 1 - گردیدن ، دور زدن . 2 - حرکت . 3 - تحول . 4 - پیچ و خم ، چین و شکن . 5 - جابه جایی . 6 - رفتن به جایی برای هواخوری و تفریح یا تماشا.
-
حدیقه
لغتنامه دهخدا
حدیقه . [ ح َ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران در نه هزارگزی کنار راه شوسه ٔ قلهک به لشکرک . دارای 20 تن سکنه . روزهای تعطیل تابستان عده ٔ زیادی برای هواخوری به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
گاوور
لغتنامه دهخدا
گاوور. [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنه ٔ دائم آن در حدود 15 تن . تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیای...
-
هوا خوردن
لغتنامه دهخدا
هوا خوردن . [ هََ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) استنشاق هوا. فروبردن هوای پاک به درون ریه ها. هواخوری .- هوا خوردن باده ؛ کنایه از زایل شدن کیفیت شراب است ، چه تصرف هوا مزیل نشأه ٔ شراب است . (غیاث از مصطلحات ) : رنگ نماند در لبش از نفس فسردگان باده...
-
دره مرادبیگ
لغتنامه دهخدا
دره مرادبیگ . [ دَرْ رَ م ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . واقع در 4 هزارگزی جنوب همدان ، با 2261 تن سکنه . (طبق سرشماری سال 1335 هَ . ش .). آب آن از چشمه و رودخانه ٔدره مراد بیگ است . تا نزدیکی آبادی اتومبیل م...