کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هو
/ho[w]/
معنی
صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.
〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
۱. سر و صدا راه انداختن.
۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: هو کشید
بن حال: هو کش
دیکشنری
hoot, report, rumor, rumour
-
جستوجوی دقیق
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. (اِ) آه و نفس . (برهان ). هوی .رجوع به هوی شود. || (اِ صوت ) کلمه ای است که از برای آگاهانیدن و خبر کردن گویند. (برهان ).- های و هو یا هیاهو ؛ به معنی هلالوش و بانگ و فریاد و مشغله است : چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست چه مجلس است کز او های و ه...
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. (اِخ ) در تداول صوفیان مخفف هُوَ و مراد خدای تعالی است : یا هو؛ ای خدا. (یادداشت به خط مؤلف ). پنهانی است که مشاهده ٔ آن غیر را درست نیاید. (تعریفات میرسیدشریف ) : صبغةاﷲ چیست ؟ رنگ خُم ّ هوپیسه ها یک رنگ گردد اندر او. مولوی .فکر ما تیری است از ...
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) خبر بی اصل . خبر دروغ . سروصدا درباره ٔ چیزی که حقیقت ندارد. چُو.- هو انداختن ؛ خبری بی اساس را در میان مردم شایع کردن .- هوچی ؛ کسی که خبرهای بی اساس را برای منافع خود شایع کند.- هو کردن ؛ درباره ٔ کسی خبر بی اساس و زیان آو...
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) زردآب و ریمی را گویند که از زخم و جراحت برمی آید. || آب دزدیدن زخم و جراحت را نیز گفته اند. (برهان ). و در این صورت هو مبدل اَو و آب است . (از انجمن آرا). || ماه . قمر. || ابر. (ناظم الاطباء).
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هََ وو ] (ع اِ) کرانه . || روزن خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هَُ وَ ] (ع ضمیر) ضمیر واحد مذکر غایب یعنی او و آن . (ناظم الاطباء).
-
هو
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) (عا.) صدا، آواز، فریاد.
-
هو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چرک و زرداب زخم .
-
هو
فرهنگ فارسی معین
(هُ وَ) [ ع . ] (ضم .) 1 - ضمیر مفرد مذکر غایب : او، آن . 2 - در نزد عرفا منظور خداوند است .
-
هو
دیکشنری عربی به فارسی
او (ان مرد) , جانور نر , هاس هع , ءس هع , ان , ان چيز , ان جانور , ان کودک , او (ضمير سوم شخص مرد) , بادخور کردن , تهويه کردن , هوا دادن به , پاک کردن
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] ho[w] صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. سر و صدا راه انداختن.۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ho[w] چرک و زرداب زخم.〈 هو کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] چرک و آماس کردن زخم.
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، ضمیر) [مٲخوذ از عربی: هُوَ] (تصوف) hu او، در اشاره بهذات باریتعالی.
-
هو
لهجه و گویش تهرانی
فریاد،جنجال،صدای اعتراض و تمسخر