کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هنی
/hani/
معنی
۱. گوارا: ◻︎ مطَلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتیست هنی (سعدی: ۹۸).
۲. (قید) با گوارایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنی
لغتنامه دهخدا
هنی ٔ. [ هََ ] (ع ص ) گوارا و گوارنده . هنی : چو تشنه نباشد کس آنجا، پس آن چه جای شراب هنی ٔ و مری است . ناصرخسرو.|| آنچه بی دسترنج رسد کسی را. گوارنده از طعام و شراب . (منتهی الارب ). || (اِ خ ) هنی ٔ و مری ٔ؛ نام دو جوی است در شام که ازآن ِ هشام بن...
-
هنی
لغتنامه دهخدا
هنی . [ هََ ن ْی ْ ] (ع مص ) کردن . (منتهی الارب ): ذهبت و هنیت ؛ کنایه از رفتم و کاری را کردم . (از اقرب الموارد).
-
هنی
لغتنامه دهخدا
هنی . [ هََ نی ی ] (ع ص ) خوشگوار و گوارنده . (غیاث ). هنی ٔ : محلش سنی باد و دولت هنی جهانش رهی باد و گردون غلام . مسعودسعد.لشکر او از خصب آن قلعه به مرتعی هنی و مربعی سنی رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت . (ترج...
-
هنی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . هنی ء ] (ص .) 1 - گوارا. 2 - آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید.
-
هنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: هنیء] [قدیمی] hani ۱. گوارا: ◻︎ مطَلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتیست هنی (سعدی: ۹۸).۲. (قید) با گوارایی.
-
هنی
واژهنامه آزاد
هندوانه
-
واژههای مشابه
-
هني
دیکشنری عربی به فارسی
تبريک گفتن , شادباش گفتن
-
دره هنی
لغتنامه دهخدا
دره هنی . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 27هزارگزی باختر نیکشهر و کنار راه مالرو نیکشهر به بنت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
هنو،هنیز،هنی
لهجه و گویش تهرانی
هنوز
-
هُنّى پُشت اِز را
لهجه و گویش بختیاری
honni-pošt-ez-râ آدم یکدنده و لجوج.
-
واژههای همآوا
-
حنی
لغتنامه دهخدا
حنی . [ ح َ نی ی ] (ع اِ) ج ِ حَنیَّة، به معنی کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ حِنو. (آنندراج ).
-
حنی
لغتنامه دهخدا
حنی . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) ممال حنا. حناء : هر آن مثال که توقیع تو بر آن نرودزمانه طی نکند جز برای حنی را. انوری .رجوع به حنا و حناء شود.
-
حنی
لغتنامه دهخدا
حنی . [ ح ُ ن َی ْی ] (ع اِ) ج ِ حَنو. || ج ِ حِنو. (منتهی الارب ).