کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنگام جوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
premature burial
تدفین پیشهنگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] به خاک سپردن تصادفی یا عمدی انسان یا حیوان زنده
-
advance regeneration, advance growth, advance reproduction
زادآوری پیشهنگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تجدید حیات طبیعی جنگل که پیش از زادآوری برنامهریزیشده در زیراشکوب جنگل وجود دارد
-
advance felling
برش پیشهنگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] برش درخت پیش از زمان مناسب یا مقرر
-
خروس بی هنگام
لغتنامه دهخدا
خروس بی هنگام . [ خ ُ س ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که نه بوقت خواند. (مجموعه ٔ مترادفات ). خروس بی محل . || آنکه کاری را در غیر موقع خود انجام دهد یا حرف بی موقع زند. خروس بی محل . (از آنندراج ).
-
نام گذاردن (هنگام تعمید)
دیکشنری فارسی به عربی
تبن
-
غیبت هنگام وقوع جرم
دیکشنری فارسی به عربی
عذر
-
extremely low-birth weight, ELBW
وزن بسبسیارکم هنگام تولد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] وزن هنگام تولدِ کمتر از 1000 گرم
-
نام گذاری کردن (هنگام تعمید)
دیکشنری فارسی به عربی
عمد
-
ابراز احساسات (به هنگام استقبال)
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِفاءٌ
-
پوزه بند یا مهاراسب (هنگام نعلبندی)
دیکشنری فارسی به عربی
صدف البحر
-
ناهار(یعنی غذای عمده روز که بعضی اشخاص هنگام ظهر و بعضی شب می خورند)
دیکشنری فارسی به عربی
عشاء
-
تخلیه اطلاعاتى (كسب اطلاعات از فرد اعزام شده به خارج به هنگام برگشت)
دیکشنری فارسی به عربی
استخلاص المعلومات
-
جستوجو در متن
-
منهر
لغتنامه دهخدا
منهر. [ م َ هََ ] (ع اِ) جای آب کند جوی . || جوی خرد در قلعه که از آن آب در قلعه روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
رحمت کوزه کنانی
لغتنامه دهخدا
رحمت کوزه کنانی . [ رَ م َ ت ِ زَ ک ُ ] (اِخ ) میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت . در طریق عرفان پیرو سلسله ٔ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او:چند پویم در پی این آرزوشهرشهر و خا...
-
جوی
لغتنامه دهخدا
جوی . (اِ) نهر. رود کوچک . مجرایی که آب را از آن ، جهت مشروب کردن زمین عبور دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی . رودکی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).گویی اندر جوی دل آبی ز کوثر رانده ام یا بباغ جان نهالی از جنا...