کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنرنمایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هنرنمایی
/honarna(e,o)māy(')i/
معنی
نشان دادن هنر خود.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: هنرنمایی کرد
بن حال: هنرنمایی کن
دیکشنری
show, stunt, tour de force
-
جستوجوی دقیق
-
هنرنمایی
لغتنامه دهخدا
هنرنمایی . [ هَُ ن َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) نشان دادن و اظهار کردن هنر : چون در جهان نماندت آب هنرنمایی ای سوخته توانی کاین خام کم درایی .خاقانی .
-
هنرنمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) honarna(e,o)māy(')i نشان دادن هنر خود.
-
جستوجو در متن
-
پیش غازی ملاغ بازی
لهجه و گویش تهرانی
نزد بندباز هنرنمایی!
-
بندباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bandbāz کسی که روی ریسمان راه میرود و هنرنمایی میکند.
-
شیرین کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] širinkāri کار جالب توجه کردن؛ هنرنمایی.
-
شاهکار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کار بزرگ و نمایان ، کاری که در آن هنرنمایی کرده باشند.
-
رزمآرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: razm ārā) (در قدیم) جنگجویی که در جنگ هنرنمایی میکند ، جنگجویِ زبردست .
-
بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bandbāzi هنرنمایی و کارهای شگفتانگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده میشود، راه رفتن روی ریسمان.
-
بندبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) ریسمان بازی ، آکروباسی ، نوعی نمایش ورزشی که در آن شخص بر روی بند هنرنمایی کند.
-
سوارخوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) savārxubi در اسبدوانی، خوب سوار شدن بر اسب و هنرنمایی در پشت اسب.
-
شهکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهکار› [قدیمی] šahkār ۱. کار بزرگ و نمایان.۲. (صفت) ویژگی کاری که در آن هنرنمایی شده باشد.
-
cadenza
پیشفرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] بخش انتهایی قسمت اول کنسرتوی کلاسیک یا رومانتیک که در آن تکنواز بدون همراهی ارکستر و غالباً بهصورت بداهه به هنرنمایی میپردازد
-
رزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآرای› [قدیمی] razm[']ārā ۱. کسی که در صفآرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد؛ رزمآراینده.۲. دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند.
-
صنعتگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) san'atgari [عربی. فارسی]۱. شغل و عمل صنعتگر.۲. [قدیمی] هنرنمایی: ◻︎ جهاندیده دانا به نیکاختری / درآمد به تدبیر صنعتگری (نظامی۵: ۹۶۱).