کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هند آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هند آباد
واژهنامه آزاد
آباد شده توسط هندیان، نام روستایی در 17 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی،جزء شهرستان رشتخوار و در 45 کیلومتری غرب این شهرستان،و در زمین های موقوفه آستان قدس رضوی، علت این نام کذاری به این خاطر بوده است که این روستا در مسیر ...
-
واژههای مشابه
-
گورکانیان هند
لغتنامه دهخدا
گورکانیان هند. [ نیا ن ِ هَِ ] (اِخ ) سلسله ای که در هند پادشاهی داشتند و مؤسس آن ظهیرالدین محمد بابر است که به پنج پشت به امیر تیمور میرسد. این سلسله را دولت بریتانیای کبیر برانداخت . (طبقات سلاطین اسلام صص 297-298). رجوع به بابر در همین لغت نامه و...
-
هند پرتقال
لغتنامه دهخدا
هند پرتقال . [ هَِ دِ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از مستعمرات کشور پرتقال در شبه قاره ٔ هند بوده است که ایالات کنونی داماو، جوا، و دیو را دربرداشته است . در سال 1954 م . دولت هندوستان تصمیم گرفت که این ایالات را ضمیمه ٔ کشور اصلی هند کند و زد و خوردهای ...
-
هند جگرخوار
لغتنامه دهخدا
هند جگرخوار. [ هَِ دِ ج ِ گ َ خوا / خا ] (اِخ ) رجوع به هند دختر عتبة شود.
-
هند حنا
لغتنامه دهخدا
هند حنا. [ هَِ دِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سیاهی حنا باشد. (آنندراج ).
-
هند غربی
لغتنامه دهخدا
هند غربی . [ هَِ دِ غ َ ] (اِخ ) نامی است که نخستین مکتشفان نیمکره ٔ جدید به سرزمینهای امریکا داده اند زیرا ابتدا تصور میکردند که به هند رسیده اند.
-
بک هند
فرهنگ فارسی معین
(بَ هَ) [ انگ . ] (اِ.) ضربه ای که به توپ با پشت راکت در بازی هایی چون تنیس و تنیس روی میز زده می شود.
-
هند بال
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی بازی گروهی شبیه به فوتبال که توپ آن کوچک تر از توپ فوتبال است و با دست بازی می شود.
-
ابن هند
لغتنامه دهخدا
ابن هند. [اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) کنیت عمروبن امروءالقیس البدء.
-
جوز هند
لغتنامه دهخدا
جوز هند. [ ج َ / جُو زِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جوز هندی شود.
-
دیر هند
لغتنامه دهخدا
دیر هند. [ دَ رِ هَِ ] (اِخ ) قریه ای از قرای دمشق است از اقلیم بیت الابار. عبدالکریم بن ابی معاویةبن ابومحمدبن عبداﷲبن یزیدبن معاویةبن ابوسفیان در این دیر سکنی داشت . (از معجم البلدان ).
-
دریای هند
لغتنامه دهخدا
دریای هند. [ دَرْ ی ِ هَِ ] (اِخ ) اقیانوس هند. (ناظم الاطباء). سومین اقیانوس زمین از حیث وسعت . عرض آن در امتداد خط استوا در حدود 6400 کیلومتر مربع میباشد و طولش از شمال به جنوب 9650 کیلومتر است . عمیقترین نقطه ٔ آن حدود 7300 متر میباشد که در نزدیکی...
-
لشکر هند
لغتنامه دهخدا
لشکر هند. [ ل َ ک َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب تاریک است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 222).
-
ام هند
لغتنامه دهخدا
ام هند. [ اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) کنیه ٔ خدیجه دختر خویلد زن رسول اکرم بود.(از ریحانة الادب ج 6 ص 258). و رجوع به خدیجه شود.