کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عقید هندی
لغتنامه دهخدا
عقیدهندی . [ ع َ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زردچوبه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زردچوبه شود.
-
عود هندی
لغتنامه دهخدا
عود هندی . [ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ فرفیونیان که دارای شیره ٔ تلخ و سمی میباشد، و چون این شیره در مجاورت با انساج چشم تولید کوری میکند لذا درخت مزبور را کورکننده نیز گویند. اصل این درخت از نواحی شرقی هندوستان و مالزی وسر...
-
فاسیس هندی
لغتنامه دهخدا
فاسیس هندی . [ سی س ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بابری است . (فهرست مخزن الادویه ). آن را نوعی از ریحان ونیز قسمی از خربزه دانسته اند. رجوع به بابری شود.
-
فاضل هندی
لغتنامه دهخدا
فاضل هندی . [ ض ِ ل ِ هَِ ] (اِخ ) محمدبن تاج الدین حسن بن محمد اصفهانی ، مقلب به الفاضل الهندی . از دانشمندان اواخر دوره ٔ صفوی و از بزرگان زمان خود در دانش و فنون بود. تولدش در سال 1062 هَ. ق . اتفاق افتاد. دوران کودکیش در هندوستان گذشت وبهمین سبب ...
-
هندی بلاغ
لغتنامه دهخدا
هندی بلاغ . [ هَِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . دارای 185 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کار دستی مردم بافتن جاجیم و قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بادام هندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bādāmhendi درختی با برگهای بیضیشکل و گلهای سفید که مصرف دارویی دارد.
-
Tamarindus
تمر هندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] سردهای از باقلائیان شامل یک گونه با تنۀ قطور که ممکن است تا 5/7 متر هم برسد؛ دارای پوستۀ ساقۀ زبر و خاکستری تیره و با برگهای متقابل و مرکب با 10 تا 20 جفت برگچۀ مستطیلی و گلهای زرد و قرمز نر و ماده در گلآذین خوشهای کوچک و میوهها...
-
karnal smut
سیاهک هندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ← سیاهک ناقص
-
جوز هندی
فرهنگ فارسی معین
(جُ زِ هِ) (اِمر.) نک نارگیل .
-
هندی کم
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دوربین فیلم برداری قابل حمل با دست برای تهیة فیلم های ویدیویی .
-
جوز هندی
لغتنامه دهخدا
جوز هندی . [ ج َ / جُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گردکان هندی است که نارگیل باشد، معرب آن نارجیل است . (برهان ). در رساله ٔ پهلوی (خسروکواتان و ریتک وی ) «بند 50» آمده : انارگیل که با شکر خورند بهندوی انارگیل خوانند و بپارسیک گوچ ی هیندوک (گوز ...
-
جدوار هندی
لغتنامه دهخدا
جدوار هندی . [ ج َدْ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قسمی از جدوار و آن ریشه ای است شبیه به سعد و از آن سخت تر و سنگین تر است و این قسم از خطائی ضعیف تر است . (از بحر الجواهر). رجوع به جدوار شود.
-
تمر هندی
لغتنامه دهخدا
تمر هندی . [ ت َ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است بزرگ که درهند شرقی و افریقا روید و از بر آن قرصهایی سازند که در مداوا بکار برند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). درختی است از محصولات منطقه ٔ محترقه و ممالکی که تا به 30 درجه ٔ عرض شمالی واقع...
-
جاورس هندی
لغتنامه دهخدا
جاورس هندی . [ وَ س ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذرت است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ذرت شود.
-
حجر هندی
لغتنامه دهخدا
حجر هندی . [ ح َ ج َ رِ ه ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ایراقیطس . سنگی است که از هند خیزد مایل به سیاهی و سرخی و سائیده ٔ او مایل بسرخی و زردی و شادانه ٔ هندی نامند. ذرور او جهت قطع خون بواسیرو جراحات بی عدیل و آشامیدن یکدانگ و کمتر از آن جهت قطع خون ...