کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هندی
/hendi/
معنی
۱. از مردم هند؛ هندوستانی.
۲. تهیهشده در هند: تیغ هندی، فیلم هندی.
۳. مربوط به هند: زبان هندی.
۴. (ادبی) ویژگی سبْک شعری شاعران فارسیزبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمونپردازی، معانی پیچیده و باریک و دور از ذهن، الفاظ ساده و بازاری، کثرت استعاره و کنایه، و آوردن امثال بسیار در شعر است.
۵. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در هند رایج است.
۶. (اسم) (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی.
۷. (اسم) [قدیمی، مجاز] شمشیر ساختهشده در هند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Indian
-
جستوجوی دقیق
-
هندی
لغتنامه دهخدا
هندی . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند از بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد.دارای 160 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ کهمان و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، پشم و حبوب و کار دستی مردم بافتن قالیچه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
هندی
لغتنامه دهخدا
هندی . [ هَِ ] (ص نسبی ) هندوستانی . (برهان ). از: هند + یاء نسبت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). منسوب به هند. (منتهی الارب ). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی ) : تبیره درآمد ز پرده سرای خروشیدن زنگ و هندی درای . فردوسی .بیفکند شمشیر هندی ز دست یک...
-
هندی
لغتنامه دهخدا
هندی . [ هَُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 84 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
هندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هند) hendi ۱. از مردم هند؛ هندوستانی.۲. تهیهشده در هند: تیغ هندی، فیلم هندی.۳. مربوط به هند: زبان هندی.۴. (ادبی) ویژگی سبْک شعری شاعران فارسیزبان از نیمۀ دوم قرن دهم تا اواخر قرن دوازدهم که از ممیزات آن تخیلات دقیق و مضمونپردا...
-
هندی
دیکشنری فارسی به عربی
هندي
-
واژههای مشابه
-
هندي
دیکشنری عربی به فارسی
هندي , هندوستاني , وابسته به هندي ها
-
گوز هندی
لغتنامه دهخدا
گوز هندی . [ گ َ / گُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوز هندو. نارجیل . نارگیل : در او درختان چون گوز هندی و پوپل که هر درخت به سالی دهد مکرر بر. فرخی .هم از گوز هندی فراوان درخت جهان کرده بویاکشان باد سخت . اسدی (گرشاسبنامه ).مغز گوز هندی پوست س...
-
کشمش هندی
لغتنامه دهخدا
کشمش هندی . [ ک ِ م ِ ش ِ هَِ ] (اِخ ) نام معرکه گیر معروفی بوده است . (آنندراج ) : همت ز روح کشمش و شمس تشی طلب زان پس اساس معرکه باطمطراق نه .هروی (از آنندراج ).
-
کافور هندی
لغتنامه دهخدا
کافور هندی . [ رِ هَِ ] (اِخ ) از حجار روایت دارد. (از الدررالکامنة).
-
کافی هندی
لغتنامه دهخدا
کافی هندی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) تخلص یکی از شعرای هندوستان بنام کفایت علی از اهل مرادآباد.منظومه ٔ «بهار خلد» از اوست . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
کنکه ٔ هندی
لغتنامه دهخدا
کنکه ٔ هندی . [ ک َ ن َ ک َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) اسم او را «منکه » نیز نوشته اند و حتی برخی مانند ابن ابی اصیبعه «کنکه » و «منکه » را دو تن ذکر کرده و از کتب منسوب به کنکه قسمتی را به نخستین و دسته ای را به دومین نسبت داده اند. لیکن این هر دو اسم یک تن و...
-
گاورس هندی
لغتنامه دهخدا
گاورس هندی . [ وَ س ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذرت . بلال . گندمکه . گندم مکه . جاورس هندی .
-
گردکان هندی
لغتنامه دهخدا
گردکان هندی . [ گ ِ دِ ن ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جوز هندی . نارگیل . رجوع به نارگیل شود.
-
زیتون هندی
لغتنامه دهخدا
زیتون هندی . [ زَ / زِ ن ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برگش را طالیسفر و لسان العصفور گویند. (از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).