کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هندوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هندوانی
/hendovāni/
معنی
۱. ساختهشده در هند.
۲. (اسم) [مجاز] شمشیری که در هند میساختهاند: ◻︎ زبان در میان دو لب چون نیامی / که ناگه از او برکشی هندوانی (منوچهری: ۱۳۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هندوانی
لغتنامه دهخدا
هندوانی . [ هَِ دُ / هَُ دُ ] (ص نسبی ) هندی . از هندوستان . هندو. (یادداشت مؤلف ) : چو سوسن بود تیغ هندوانی از او بارنده سیل ارغوانی . فخرالدین اسعد.ابوصالح بن شعیب از زبان هندوانی به تازی ترجمه کرده است . (مجمل التواریخ و القصص ). || شمشیر منسوب ب...
-
هندوانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به هندوان) [قدیمی] hendovāni ۱. ساختهشده در هند.۲. (اسم) [مجاز] شمشیری که در هند میساختهاند: ◻︎ زبان در میان دو لب چون نیامی / که ناگه از او برکشی هندوانی (منوچهری: ۱۳۹).
-
واژههای مشابه
-
ابوجعفر هندوانی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر هندوانی . [ اَ ج َ ف َ رِ هََ دُ ] (اِخ ) فقیهی از مردم بلخ و نسبت او به در هندوان ، محلتی از بلخ است .
-
جستوجو در متن
-
در هندوان
لغتنامه دهخدا
در هندوان . [ دَ هَِ دُ ] (اِخ ) محله ای است به بلخ از آن محله است فقیه ابوجعفر هندوانی . (از منتهی الارب ). نام محلی از بلخ است و نسبت بدو هندوانی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ابوحنیفه ٔ صغیر
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه ٔ صغیر. [ اَ ح َف َ ی ِ ص َ ] (اِخ ) لقب امام ابوجعفر محمدبن عبداﷲبن عمر هندوانی ، و او را برای بسیاری فقه او ابوحنیفه ٔ صغیر گفتندی . وفات وی به سال 363 هَ . ق . بوده است .
-
مهند
لغتنامه دهخدا
مهند. [م ُ هََ ن ْ ن َ ] (ع ص ) شمشیر که از آهن هندی زده باشند. (منتهی الارب ). هندوانی . شمشیر هندی : چون علوی و حسینی است ستوده دو طرف او چنان دو حد مهند. منوچهری .حاجب بارت سپهداری که در میدان چرخ حزم را پیوسته با تیغ مهند میرود.انوری (دیوان چ نفی...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع پسوند)َان . در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغه ٔ انتساب راست . و گفته اند برای تعظیم و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرانی (شدیدالحمرة). برّی ، برّانی .تحتانی . جسدانی . جسمی ، جسمانی . حقانی . دَیرانی (خداوند دیر). ربّی ، ربّانی...
-
کیش
لغتنامه دهخدا
کیش . (اِ) دین و مذهب . (فرهنگ رشیدی ). به معنی دین و مذهب و ملت هم آمده است . (برهان ). مرادف آیین و مذهب است . (آنندراج ). ملة. (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). در اوستا، تکئشه (اعتراف ، عهد). پهلوی ، کش . ارمنی ، کش . در اوستا، تکئشه درمورد...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...