کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنبر
لغتنامه دهخدا
هنبر. [ هَِ ن ْ ن َ ] (ع اِ) کفتار ماده . (منتهی الارب ). || گاو نر. || اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پوست هیچکاره یا کرانه ٔ آن . (منتهی الارب ). جرم پوست یا کرانه های آن . (اقرب الموارد).
-
هنبر
لغتنامه دهخدا
هنبر. [ هِم ْ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) کفتار ماده . (منتهی الارب ). رجوع به هنبرة شود.
-
هنبر
لغتنامه دهخدا
هنبر. [ هِم ْ ب ِ ] (ع اِ) خر کره . || بچه کفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ام هنبر
لغتنامه دهخدا
ام هنبر. [ اُم ْ م ِ هِم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اتان . (معجم متن اللغة). خر ماده . (منتهی الارب ) .
-
واژههای همآوا
-
حنبر
لغتنامه دهخدا
حنبر. [ حَم ْ ب َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد).
-
حنبر
لغتنامه دهخدا
حنبر. [ حِم ْ ب َرر ] (ع اِمص ) ملازمت . || عظمت و کلانی . || سختی . || قوت . || (اِ) زور. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
هنبرة
لغتنامه دهخدا
هنبرة. [ هِم ْ ب ِ رَ ] (ع اِ) خر ماده . (منتهی الارب ). کره خر ماده . (اقرب الموارد). رجوع به هنبر شود.
-
ابوهنبر
لغتنامه دهخدا
ابوهنبر. [ اَ هِم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار نر. و هنبر نام بچه ٔ کفتار است .
-
خرکره
لغتنامه دهخدا
خرکره . [خ َ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کره خر. جحش . تولب . جحشة. عیر. عَفا. خُداقی ّ. عِهْو. لَکَع. مِسْحَل . عُطعُط. عِفوَة. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف ) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میردر پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. ...
-
کفتار
لغتنامه دهخدا
کفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران در این راسته به وجود می آورد. این جانور در اروپا و آسیا و مخصوصاً افریقا فراوان است . دندا...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص ...