کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هم نوایی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
panel
هماندیشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] نشستی مستقل متشکل از مجموعۀ افرادی که در بازۀ زمانی معینی دربارۀ موضوعی مشخص بحث و تبادل نظر کنند
-
هم چرا
لغتنامه دهخدا
هم چرا. [ هََ چ ِ ] (جمله ٔ ناقص ) در تداول ، هنگامی که پاسخ «چرا» را نخواهند گفت ، گویند «هم چرا» مانند «محض ارا».
-
هم رو
لغتنامه دهخدا
هم رو. [ هََ رَ / رُو ] (نف مرکب ) همراه و همسفر و رفیق . (آنندراج ).
-
هم ساز
لغتنامه دهخدا
هم ساز. [ هََ ] (ص مرکب ) سازگار. موافق . (یادداشت مؤلف ).- همساز گشتن ؛ موافق و همراه شدن : خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت . فردوسی . || همدم . مونس . قرین . (یادداشت مؤلف ) : سخن هیچ مسرای با رازدارکه او را بود نیز همساز و...
-
هم کف
لغتنامه دهخدا
هم کف . [ هََ ک َف ف / ک َ ] (ص مرکب ) دو تن که دستهایشان یکسان باشد، و به کنایه ، دوتن که در بخشش و جود به یک درجه باشند : همسر آسمان و هم کف ابرهم به تن شیر و هم به نام هزبر.نظامی .
-
هم ء
لغتنامه دهخدا
هم ء. [ هَِ م ْءْ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، اهماء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
-
هم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamru روبهرو؛ مقابل.
-
جستوجو در متن
-
نوائی
لغتنامه دهخدا
نوائی . [ ن َ ] (ص نسبی ) نوایی . رجوع به نوایی شود.
-
conformance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انطباق، پیروی، متابعت، هم نوایی
-
homophony
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همبستگی، هم نوایی، هم صدایی
-
مشکویی
لغتنامه دهخدا
مشکویی . [ م َ ] (اِخ ) بمعنی آخر مشکویه است که نام نوایی و لحنی از موسیقی باشد. (برهان ). نام نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء).
-
بوستان شیرین
لغتنامه دهخدا
بوستان شیرین . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است که مطربان زنند. (اوبهی ). نوایی است از موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستان شیرین شود.
-
خوش نوایی
لغتنامه دهخدا
خوش نوایی . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (حامص مرکب ) خوش نوائی . خوش صدائی . خوش آهنگی .
-
بی نوایی
لغتنامه دهخدا
بی نوایی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نوا. بی سرانجامی . (ناظم الاطباء). بی سامانی . (آنندراج ). || بی غذایی . کمی آزوقه . بی قوتی . تنگدستی : سوری رفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن چنانکه هیچ بی نوایی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 45). گ...