کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همپیوندینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
porcine graft
پیوندینۀ خوکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ نیملایهستبر که از پوست خوک به دست میآید و بهطور موقت برای پوشاندن جراحتهای ناشی از سوختگی شدید به کار میرود
-
inlay graft Esser graft, Stent graft,
پیوندینۀ دَرنشانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ مخاطی یا پوستی که ازطریق یک شکاف یا جیب به درون مخاط دهان رانده میشود
-
heterodermic graft
پیوندینۀ دگرپوستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] پیوندینهای پوستی که خاستگاهش گونهای غیر از انسان است
-
delayed graft
پیوندینۀ دیررس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ پوستی که دوباره به خاستگاهش بخیه میشود تا بعداً به ناحیۀ گیرندۀ دیگری پیوند زده شود
-
epidermic graft
پیوندینۀ روپوستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ پوستی که تنها شامل لایۀ روپوست میشود متـ . پیوندینۀ ریوردین Reverdin graft
-
Reverdin graft
پیوندینۀ ریوردین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] ← پیوندینۀ روپوستی
-
stamp graft, chess-board graft
پیوندینۀ شطرنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] هریک از قطعات چهارگوش پیوندینههای پوستی تماملایه یا نیملایهستبر که از کنار هم قرار دادن آنها برای پوششدهی سطوح بزرگ استفاده میکنند
-
graft donor site
خاستگاه پیوندینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] بخشی از بدن که پیوندینه از آن جدا میشود
-
هم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنگ، قصد، مقصود، منظور ۲. اندوه، دلمشغولی، غم
-
هم
واژگان مترادف و متضاد
بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ م م ] (ع اِ) اندوه .ج ، هموم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکی از اعراض شش گانه ٔ نفسانیه . (یادداشت مؤلف ) : برداشته خزینه و انباشته به زرصندوقهای پیل ، و نه در دل هم و نه غم . فرخی .زآرزوها که داشت خاقانی هیچ همّی به جز وصال تو نی...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هَِ م م ] (ع ص ) پیر فانی . ج ، اهمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نازک و نحیف ، و در این معنی مشتق از «همته النار» است ، یعنی آتش ذوبش کرد. || قدح هم ؛ قدح شکسته . (از اقرب الموارد).
-
هم
فرهنگ فارسی معین
(هَ مّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندوه ، حزن . ج . هموم . 2 - قصد، اراده . 3 - آن چه بدان قصد کنند. ؛~ و غم فرق بین هم و غم اصلاً در آن است که هم اندوه آینده است و غم اندوه گذشته و موجود.
-
هم
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] 1 - (ق .) نیز، همچنین . 2 - (پش .) در ترکیبات پیشوند اشتراک است : هم اتاق ، همراه ، همدل .