کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همپخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
cure cycle
چرخۀ پخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] برنامهای زمانی که در طی آن یک آمیزۀ گرماسخت پلاستیکی یا لاستیکی در شرایط دمایی معین قرار میگیرد تا دارای خواص مشخصی شود
-
cure time, curing time
زمان پخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] فاصلۀ زمانی میان قرارگیری یک بسپار گرماسخت در معرض شرایط پخت تا هنگامی که خواص معینی در آن پدید آید
-
curing 1
پخت 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] فرایندی شیمیایی که در آن بسپارها یا چندپارها به هم متصل میشوند تا شبکهای بسپاری تشکیل دهند
-
curing 2
پخت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار- تایر] ← ولکانش
-
kiln furniture
پختاسباب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] قطعات دیرگدازی که بهعنوان پایۀ نگهدارندۀ بدنۀ خام در کورههای پخت به کار میروند
-
biscuit firing
پخت بیسکویت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] پخت بدنههای سرامیکی پیش از لعاب دادن
-
enamel firing
پخت تزیین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] فرایند حرارتدهی پس از ایجاد پوششهای عموماً تزئینی با رنگ و مواد فلزی، مانند طلا، که معمولاً در دمای 700 تا 800 درجۀ سلسیوس صورت میگیرد و باعث تثبیت و دوام پوشش میشود
-
پخت تکمیلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ← پسپزی
-
glaze firing
پخت لعاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] پخت دوم یک قطعه سرامیک که پیشتر با مواد شیشهساز پوشش داده شده است
-
پخت ناقص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ← ناپختگی
-
پخت کردن
فرهنگ فارسی معین
(پُ. کَ دَ) (مص م .) پختن .
-
دست پخت
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) (ص فا.) غذایی که کسی با دست خود پخته باشد.
-
دم پخت
فرهنگ فارسی معین
(دَ پُ) (اِمر.) نک دمپختک .
-
دست پخت
لغتنامه دهخدا
دست پخت .[ دَ پ ُ ] (ن مف مرکب ) دست پز. پخته ٔ دست و پرورده ٔ دست . (غیاث ). چیزی که به دست پخته باشند اعم از آنکه حیوان بود یا نبات . (آنندراج ). غذایی که شخص با دست خودش پخته و بدقت ترتیب داده باشد. (ناظم الاطباء).- دست پخت فلان ؛ یعنی که خود او ...
-
دم پخت
لغتنامه دهخدا
دم پخت . [ دَ پ ُ ] (ن مف مرکب ) پخته شده با دم گرم . غذا که به دم گرم پزد. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) نوعی از پلاو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دم پختک . پلو آب پز نظیر کته پلو. نوعی کته که از برنج و باقلا یا بلغور و پیازداغ و یا زردچوبه کنند...