کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همفرمانگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
neutral steer
همفرمانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] هماهنگی زاویۀ انحراف چرخهای جلو و عقب خودرو در هنگام گردش
-
واژههای مشابه
-
contention
همگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فعالیت همزمان چند افزاره مانند تلفن و رایانه و ایستگاه کار برای دسترسی به خط، درحالیکه دسترسی به خط در یک زمان فقط برای یکی از آنها میسر باشد
-
فرمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور ۲. رل، سکان ۳. اجازه، پته، پروانه، فته
-
فرمان
لغتنامه دهخدا
فرمان . [ ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، در ارمنی عاریتی و دخیل هرمن ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حکم . امر. دستور. اجازه . (یادداشت به خط مؤلف ) : به کار آور آن دانشی کت خدیوبداد...
-
فرمان
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ په . ] (اِ.) 1 - دستور، امر، حکم . 2 - توقیع پادشاه . 3 - وسیلة کنترل اتومبیل ، دوچرخه ، موتورسیکلت .
-
فرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: farmān، جمع: فرامین] ‹پرمان› farmān ۱. امر؛ دستور.۲. حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود؛ حُکم.۳. وسیلهای دایرهایشکل برای هدایت خودرو؛ رل.〈 فرمان بردن: (مصدر لازم) [مجاز] اطاعت کردن.〈 فرمان راندن: (مصدر لازم) [مجاز] حکومت کر...
-
فرمان
دیکشنری فارسی به عربی
انتداب , ثور , دستور , قيادة , کلمة , مرسوم , معهد , مفوضية , مقود , مهمة , نظام , وصية ، إرادة
-
understeer
کمفرمانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار- تایر] وضعیتی که در آن خودرو به فرماندهی راننده برای گردش پاسخ نمیدهد و در جهت مستقیم حرکت میکند
-
oversteer
بیشفرمانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] وضعیتی که در آن تایرهای عقب، به جای حرکت همپا با تایرهای جلو، به سمت بیرون خم جاده حرکت میکنند
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای است در هندوستان که در آن قلعه سلطان مسعودبن محمود سبکتکین بوسیله ٔ برادرش محمد زندانی شد و آنگاه به قتل رسید. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 690) (اخبار الدولة السلجوقیة ص 14).
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 66000 گزی جنوب رودسر. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 406 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات ، بنشن ولبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری . آب غوره گیری .آب میوه گیری . بنزین گیری . بهانه گیری . پاگیری . جن گیری .خانه گیری . خمیرگیری . دامنگیری . دستگ...
-
گیرى
لهجه و گویش بختیاری
giri 1. جریب (واحد سطح زمین کشاورزى برابر با هزار متر مربع)؛ 2. واحد توزین غلات برابر با سى کیلو.
-
access contention
همگیری دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] رقابت در دسترسی به خطوط شبکۀ رقمی خدمات یکپارچه (ISDN)