کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همسُرایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
chorus 3, choir 2
همسُرایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گروه خوانندگانی که آثار آوازی را بهصورت دستهجمعی اجرا میکنند
-
واژههای مشابه
-
هم سرایان
دیکشنری فارسی به عربی
جوقة
-
سرایان
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص فا.) سراینده ، در حال سرودن .
-
سرایان
لغتنامه دهخدا
سرایان . [ س َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . دارای 3246 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، زعفران ، پنبه ، زیره و باغات و ابریشم است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است . مزارع انجیربر، زاهد ...
-
سرایان
لغتنامه دهخدا
سرایان . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان فردوس که در جنوب خاوری فردوس واقع و محدود است از طرف خاور به دهستان نیم بلوک ، از باختر و جنوب به دهستان سه قلعه و از شمال به دهستان مصعبی . این دهستان از سه آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس...
-
سرایان
لغتنامه دهخدا
سرایان . [ س َ ] (نف ، ق ) خوانندگی وگویندگی . (برهان ) (آنندراج ). سَراینده : چو بلبل سرایان چو گل تازه روی زشوخی درافکنده غلغل به کوی . سعدی . || نغمه سرائی کنان . (برهان ) (آنندراج ). در حال سَراییدن : به مسجد درآمد سرایان و مست می اندر سر و ساتگی...
-
سرایان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] so(a)rāyān در حال سرودن؛ در حال آوازخوانی.
-
double chorus
همسُرایان دوگروهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] همسُرایانی که در دو گروه، به تناوب یا همزمان ، قطعهای واحد را با یکدیگر اجرا میکنند
-
نغمه سرایان هم اهنگ
دیکشنری فارسی به عربی
جوقة
-
هم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنگ، قصد، مقصود، منظور ۲. اندوه، دلمشغولی، غم
-
هم
واژگان مترادف و متضاد
بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ م م ] (ع اِ) اندوه .ج ، هموم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکی از اعراض شش گانه ٔ نفسانیه . (یادداشت مؤلف ) : برداشته خزینه و انباشته به زرصندوقهای پیل ، و نه در دل هم و نه غم . فرخی .زآرزوها که داشت خاقانی هیچ همّی به جز وصال تو نی...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هَِ م م ] (ع ص ) پیر فانی . ج ، اهمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نازک و نحیف ، و در این معنی مشتق از «همته النار» است ، یعنی آتش ذوبش کرد. || قدح هم ؛ قدح شکسته . (از اقرب الموارد).