کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همزمان
مترادف و متضاد
مصادف، معاصر، مقارن، همدوره،
دیکشنری
coeval, coincident, concomitant, concurrent, contemporaneous, contemporaneously, contemporary, together, simultaneous, syn-, synchronous
-
جستوجوی دقیق
-
synchronous
همزمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] ویژگی پدیدههایی که در یک زمان رخ میدهند یا دورۀ زمانی یا فاز یکسان دارند
-
واژههای مشابه
-
هم زمان
لغتنامه دهخدا
هم زمان . [ هََ زَ ] (ص مرکب ) هم عصر. معاصر. (یادداشت مؤلف ).
-
هم زمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamzamān ۱. همروزگار؛ معاصر؛ همدوره؛ همعصر.۲. دارای زمان یکسان.
-
زمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zamān) جریانی پیوسته ، غیر قابل انقطاع ، رونده ، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن ، حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد ؛ روزگار ، زمانه فلک ؛ وقت ، هنگام ، گه، گاه ؛ (به مجاز) آسمان .
-
زمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوران، روزگار، زمانه ۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام ۳. فرصت، مجال، وقت ۴. مدت، موعد
-
زمان
فرهنگ واژههای سره
زمان
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زَ ] (اِ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. (برهان ). بمعنی مرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). موت . مرگ . اجل . (ناظم الاطباء). زمانه : ترا خود زمان هم به دست من است به پیش روان من این روشن است . فردوسی .ز توران ...
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زِم ْ ما ] (اِخ ) نام جد الفند زمانی و نام الفند سهل بن شیبان بن ربیعةبن زمان بن مالک بن صعب بن علی بن بکربن وائل یا زمان بن تیم اﷲبن سهل است و از ایشان است : عبداﷲ زمانی بن سعید تابعی است و اسماعیل زمانی بن عباد و محمدزمانی بن یحیی بن فیاض ...
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زِم ْ ما ] (اِخ )ابن کعب بن أود. جدی است جاهلی . (از اعلام زرکلی ).
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) صاحب منتهی الارب در ذیل «ز م م » آرد: زمان کرمان گیاه بالیده و بلند. ولی ظاهراً زمام است که تحریف شده است . رجوع به زُمّام شود.
-
زمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← وقت
-
زمان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - وقت ، هنگام . 2 - دور، عهد. 3 - مدت ، فصل . 4 - مهلت . ؛~ گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کرة زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهرا...
-
زمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamān و عربی، جمع: اَزمِنَة] zamān ۱. وقت؛ هنگام.۲. روزگار؛ عصر.۳. [قدیمی، مجاز] اجل؛ مرگ: ◻︎ تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴: ۲۵۰۴). Δ کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هردو از آرامی م...
-
زمان
دیکشنری فارسی به عربی
تاريخ , لحظة , وقت ، إبَّانَ (في إبَّانِ) ، أَجَلٌ