کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همگامسازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
synchronization 2
همگامسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تنظیم دو قطعه بهنحویکه چرخههای زمانی یکسان داشته باشند
-
واژههای مشابه
-
isochronous
همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی فرایندهایی که در آنها دادهها در محدودههای زمانی مشخص تحویل شوند
-
همگام
واژگان مترادف و متضاد
همدوش، همراه، همقدم
-
همگام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamgām همقدم؛ همراه.
-
مدار همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← مدار زمینهمگام
-
synchronous culture, synchronised culture/ synchronized culture
کشت همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] کشتی که در آن تمام یاختهها ازنظر چرخۀ رشد و تقسیم تقریباً در یک مرحله قرار دارند
-
synchronous motor
موتور همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موتور برقی تکفازی که فقط با سرعت متناظر با جریان متناوب تغذیهکنندهاش راهاندازی میشود
-
synchropter
بالگَرد همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بالگَرد دوچرخانهای که ملخهای آن در جهت مخالف هم میچرخند
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
geosynchronous satellite
ماهوارۀ زمینهمگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ماهوارهای که دورۀ گردش آن با دورۀ چرخش زمین برابر است
-
geosynchronous orbit
مدار زمینهمگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مدار ماهوارهای که دورۀ گردش آن با دورۀ چرخش زمین برابر است متـ . مدار همگام
-
عشوه سازی
لغتنامه دهخدا
عشوه سازی . [ ع ِش ْ وَ / وِ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه ساز. عشوه زنی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ). کرشمه و دلفریبی . (ناظم الاطباء).
-
عیش سازی
لغتنامه دهخدا
عیش سازی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) کامیابی و تمتع و شادی و خوشی . (ناظم الاطباء) : چو دوری چند رفت از عیش سازی پدید آمد نشان بوس و بازی .نظامی .
-
عینک سازی
لغتنامه دهخدا
عینک سازی . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل عینک ساز. || (اِ مرکب ) دکان و مغازه ٔ عینک ساز. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.