کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همکاری منطقهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل همکاری
لغتنامه دهخدا
گل همکاری . [ گ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کشتی . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.
-
dyssynergia
دُشهمکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ناهماهنگی در کار ماهیچهها یا نارسایی در هماهنگی آنها
-
همکاری وکمک
دیکشنری فارسی به عربی
مساهمة
-
همکاری امنیتی
دیکشنری فارسی به عربی
التعاون الأمني
-
library cooperation
همکاری بینِکتابخانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] فعالیت مشترک دو یا چند کتابخانه بهمنظور تدارک خدمات بهتر برای مراجعان، با استفاده از امکانات و فنّاوریهای متناسب
-
همکاری وکمک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ساهم
-
همکاری منطقهای
دیکشنری فارسی به عربی
التعاون الإقليمي
-
انجمن همکاری خانه و مدرسه
لغتنامه دهخدا
انجمن همکاری خانه و مدرسه . [ اَ ج ُ م َ ن ِ هََ ی ِ ن َ/ ن ِ وُ م َ رَ / رِ س َ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمنی است که در هر مدرسه از اولیای دانش آموزان و اولیای مدرسه تشکیل میشود و هدف آن کمک به پیشرفت امور تحصیلی و فراهم ساختن وسایل بهداشت...
-
انجمن همکاری خانه و مدرسه
واژهنامه آزاد
انجمن همکاری خانه و مدرسه لغت نامه دهخدا انجمن همکاری خانه و مدرسه. [ اَ ج ُ م َ ن ِ هََ ی ِ ن َ/ ن ِ وُ م َ رَ / رِ س َ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انجمنی است که در هر مدرسه از اولیای دانش آموزان و اولیای مدرسه تشکیل میشود و هدف آن کمک به پیشر...
-
جستوجو در متن
-
صلیب احمر
لغتنامه دهخدا
صلیب احمر. [ ص َ ب ِ اَ م َ ] (اِخ )صلیب سرخ . نام مؤسسه ٔ بین المللی است که بمنظور کمک های عمومی در مواقع لازم به کشورها و نواحیی که دچار خسارت مالی و تلفات جانی میشوند بوجود آمده است . نام این مؤسسه در ترکیه به «هلال احمر» و در ایران به «شیر و خو...
-
حجاز
لغتنامه دهخدا
حجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و سراة اولاَِنّها اُحتجزت بالحرار الخمس : ِحرّةُ بنی ُسلیم و راقم و لیلی و شوران والنار. (م...