کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همچنانکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همچنانکه
دیکشنری فارسی به عربی
ک
-
جستوجو در متن
-
as
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانند، چنانکه، بطوریکه، بعنوان مثال، چون، همچنانکه، چه، هنگامیکه، نظر باینکه، در نتیجه
-
زی
لغتنامه دهخدا
زی . (از ع ، اِ) اندازه و حد باشد همچنانکه گویند «از زی خود بیرون رفته است »؛ یعنی از حد و اندازه ٔ خود بیرون رفته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ک
دیکشنری عربی به فارسی
چنانکه , بطوريکه , همچنانکه , هنگاميکه , چون , نظر باينکه , در نتيجه , بهمان اندازه , بعنوان مثال , مانند , مال شما , مربوط به شما , متعلق به شما
-
هَوَاءٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خالي (مراد از هوا فضائي است که از هر چيز خالي باشد ، همچنانکه در جمله افئدتهم هواء : دلهايشان خالي است به اين معنا آمده)
-
سِيرَتَهَا
فرهنگ واژگان قرآن
حالت و طريقه اش (سيره به معناي حالت و طريقه است ، اين کلمه در اصل ، معناي نوعي از سير ميداده ، همچنانکه جلسه به معناي نوعي نشستن است)
-
هیرک
لغتنامه دهخدا
هیرک . [ رَ ] (اِ) بچه ٔ بز را گویند که بزغاله باشد وبعضی گفته اند که همچنانکه بچه ٔ گوسفند را بره می خوانند بچه ٔ شتر را هیرک میگویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
ذاقه
لغتنامه دهخدا
ذاقه . (اِخ ) در مراصدالاطلاع چ طهران آمده است : موضع فی الشعر. لکن ظاهراً غلط از کاتب است و اصل آن همچنانکه در معجم البلدان مضبوط است ذاقنه است .
-
مُنذِرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بيم دهنده (از انذار به معني خبر دادن از چيزي است که در آن تخويف(ترساندن) باشد ، همچنانکه تبشير به معناي اخبار از چيزي است که در آن مسرت باشد . ويا انذار به معناي اعلام خطر است )
-
دَلاََّهُمَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن دو را سقوط داد (ازتدلية به معناي نزديک کردن و رساندن است ، همچنانکه تدلي به معناي نزديکي و رهايي از قيود است ، و گويا اين معنا استعاره از دلوت الدلو انداختم دلو را بوده باشد . )
-
گشسب بانو
لغتنامه دهخدا
گشسب بانو. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دختر رستم ،زن گیو : و سیستان و خانه ٔ دستان و رستم همچنانکه اول بود باز فرمود کردن وزال را به خانه بازفرستاد با دخترانش زربانو و گشسب بانو. (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به گشسب شود.
-
نویم
لغتنامه دهخدا
نویم . [ ن َ ] (اِ) لفظی است که آن را در عربی محض می گویند، همچنانکه گویند بنویم دیدن شناخت ، یعنی بمحض دیدن شناخت . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 شود.
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زَ ح ِ ] (ع ص ) دور شونده و کنار رونده از جای خویش . نعت از زحل ، همچنانکه زاحل نیز نعت است از آن . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دور از جای خود.(منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط).
-
نباط
لغتنامه دهخدا
نباط. [ ن َ طِن ْ ] (ص نسبی ) منسوب به نبط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (بحر الجواهر). گویند: رجل نباط، همچنانکه در نسبت به یمن گویند: یمان . (بحرالجواهر). نبطی . نباطی . رجوع به نَبَط و نبطی شود.