کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همپایه
/hampāye/
معنی
۱. کسی که با دیگری در یک درجه و پایه باشد.
۲. دو نفر که دارای شغل و مقام نظیر هم باشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cohort, colleague, compeer
-
جستوجوی دقیق
-
همپایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] hampāye ۱. کسی که با دیگری در یک درجه و پایه باشد.۲. دو نفر که دارای شغل و مقام نظیر هم باشند.
-
واژههای مشابه
-
co-ordinator
همپایهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] حروف و نشانههای ایجادکنندۀ همپایگی متـ . پیوند همپایهساز co-ordinating conjunction
-
co-ordinating conjunction
پیوند همپایهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← همپایهساز
-
واژههای همآوا
-
هم پایه
لغتنامه دهخدا
هم پایه . [ هََ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) هم مرتبه و هم رتبه . (آنندراج ) : هم پایه ٔ آن سران نگردی الا به طریق نیک مردی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
همتا شدن
لغتنامه دهخدا
همتا شدن . [ هََ ش ُدَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . همپایه شدن : نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.ناصرخسرو.
-
هم افسر
لغتنامه دهخدا
هم افسر. [ هََ اَ س َ ] (ص مرکب ) همپایه . هم درجه : عیوق به دست زورمندی برده ز هم افسران بلندی .نظامی .
-
برابر
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلو، روبهرو، رویارو، مقابل، مواجه نزد، ۲. کفو، متساوی، مساوی، مستوی، همپایه، معادل، همارز، همتا، همسان، همسر، همسنگ، یکسان ۳. علیالسویه ۴. موافق ۵. طبق ≠ نابرابر
-
برابر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مواجهشدن، روبهرو شدن، رویارو شدن ۲. مساویشدن، یکسان شدن، مطابق شدن ۳. مطابقت کردن ۴. مساوی شدن، به تساوی دست یافتن، به تساوی رسیدن ۵. همتا شدن، همردیف شدن، همپایه شدن
-
متواهق
لغتنامه دهخدا
متواهق . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) همراه در سفر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || همپایه و برابر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تواهق شود. || همقدم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
کمال الدین فارسی
لغتنامه دهخدا
کمال الدین فارسی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 720 هَ . ق . (1320 م .) یکی از دانشمندان سرشناس و همپایه ابن الهیثم بلکه مبتکرتر از او بود. قطب الدین شیرازی توجه او را بر مبحث نور جلب کرد و او در این باره یک س...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن یوسف ، مکنی به ابوالحجاج و ملقب به جمال الدین قضاعی کلبی مزی ، معروف به «حافظ مزی ». به سال 654 هَ . ق . در حلب به دنیا آمد و در مزة از توابع دمشق پرورش یافت و در دمشق به سال 742 هَ . ق . درگذشت . در زبان عرب و...
-
تراز
لغتنامه دهخدا
تراز. [ ت َ / ت ِ ] (اِ) رشته ٔ ریسمان خام . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). رشته ٔ ریسمان خام و تار ابریشم . (انجمن آرا)(آنندراج ). ابریشم خام . (ناظم الاطباء) : به جهد گر بجهانی ز سر کوه بکوه به دود گر بدوانی ز برّ تار تراز. منوچهری .بچپ...