کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هموم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هموم
/homum/
معنی
= هم ham[m]
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هموم
لغتنامه دهخدا
هموم . [ هََ ] (ع ص ) شترماده ٔ خوش رفتار. || چاه بسیارآب . || نی و نیزه ، چون باد بجنباند آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ابر باران ریز. (اقرب الموارد).
-
هموم
لغتنامه دهخدا
هموم . [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هَم ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هم شود.
-
هموم
فرهنگ فارسی معین
(هُ) [ ع . ] (اِ.) جِ هم ؛ اندوه ها.
-
هموم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ همّ] [قدیمی] homum = هم ham[m]
-
واژههای مشابه
-
سیخ هموم
لهجه و گویش بختیاری
six-e hamom سیخ حمام.
-
واژههای همآوا
-
حموم
واژهنامه آزاد
حمام ، محلی که درآن خود را می شویند .تمیز می کنند .
-
جستوجو در متن
-
هماهم
لغتنامه دهخدا
هماهم . [ هََ هَِ ] (ع اِ) هموم و اندوهها. (منتهی الارب ). ج ِ هم ّ. رجوع به هم ّ و هموم شود.
-
بنات النفس
لغتنامه دهخدا
بنات النفس . [ ب َ تُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب )هموم و افکار و خیالات و احادیث نفس . (از المرصع).
-
هم
فرهنگ فارسی معین
(هَ مّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندوه ، حزن . ج . هموم . 2 - قصد، اراده . 3 - آن چه بدان قصد کنند. ؛~ و غم فرق بین هم و غم اصلاً در آن است که هم اندوه آینده است و غم اندوه گذشته و موجود.
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ع ِ ] (ع ص ) شب زنده دار. تهجدگزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).- رجل بَعث و بَعِث ؛ آنکه همواره هموم وی او را بیدار کند و از خواب برخیزاند. (از اقرب الموارد).
-
شعاع
لغتنامه دهخدا
شعاع . [ ش َ] (ع ص ) رای پریشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رای متفرق . (مهذب الاسماء). || (اِ) خار خوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سفا. داس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شُعاع و شِعاع شود.- شعاع سنبل ...
-
زابیان
لغتنامه دهخدا
زابیان . (اِخ ) دو نهر را گویند که نزدیک اربل باشند و عبداﷲبن قیس رقیات در این شعر خویش بدان نهر اشارت کرده است :ارقتنی بالزابیین هموم یتعاورننی کأنی غریم و منعن الرقاد منی حتی غار نجم و اللیل لیل بهیم .ابوسعید نیز از این دو نهر در شعری که بمناسبت ق...