کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همواری
لغتنامه دهخدا
همواری . [ هََ م ْ ] (حامص ) برابری . تساوی . استواء.(یادداشت مؤلف ). || هموار بودن یا شدن . یکدستی . برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی : اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || مناسبت . با خواست کسی...
-
جستوجو در متن
-
smoothness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صاف بودن، صافی، همواری، سلاست
-
یک نواختی
لغتنامه دهخدا
یک نواختی . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (حامص مرکب ) یک دستی . همواری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به همواری و یک دستی شود.
-
ملاست
واژگان مترادف و متضاد
۱. نرمی، همواری ≠ درشتی، خشونت ۲. نرم شدن
-
ناهمواری
واژگان مترادف و متضاد
درشتی، زبری، کجی، نادرستی، ناصافی ≠ همواری
-
stroma ovarii, stroma of ovary
زیداربست تخمدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] بافت الیافی و ماهیچۀ همواری که داربست تخمدان را تشکیل میدهد
-
ملاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاسة] [قدیمی] malāsat ۱. نرم شدن.۲. [مقابلِ خشونت] نرمی و همواری.
-
flood plain/ floodplain/ flood-plain, floodland
سیلابدشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خشکی همواری در کنار رود که در هنگام طغیان از آب پوشیده میشود متـ . دشت سیلابی
-
صافی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خالص ۲. بیغش، ناب ۳. پاکیزه، زلال، زلالی ۴. فیلتر ۵. همواری ۶. ترشبالا
-
طولیاب
لغتنامه دهخدا
طولیاب . [ طول ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از طراز که در تعیین بلندی وپستی و همواری و ناهمواری زمین و دیوار بکار رود.
-
profile drag
پَسار نیمرُخی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] تأثیر توأمان پَسار شکلی و اصطکاک پوستی که متناسب با مربع سرعت افزایش مییابد و شکل و میزان همواری پیکره در آن مؤثر است
-
سراندن
فرهنگ فارسی معین
(سُ دَ) (مص م .) سُر دادن ، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن .
-
دملاج
لغتنامه دهخدا
دملاج . [ دِ ] (ع اِمص ) همواری کار و درستی صنعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ضرز
لغتنامه دهخدا
ضرز. [ ض َ ] (ع اِمص ) ضَرزُ الارض ؛ نیک همواری زمین و قلت درشتی آن . (منتهی الارب ).