کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همهروشنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
omni on
همهروشنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از وضعیتهای مسیر میدی که در آن پیامها از تمام مسیرها دریافت میشوند
-
واژههای مشابه
-
روشنی
واژگان مترادف و متضاد
پرتو، تابش، درخشش، روشنایی، رونق، شعاع، صراحت، ضیا، فروغ، وضوح
-
روشنی
لغتنامه دهخدا
روشنی . [ رَ / رُو ش َ ] (حامص ) روشنایی . مرادف تاب و فروغ و ضیاست . (از آنندراج ). تاب و روشنایی و تابناکی . (ناظم الاطباء). ضیاء. سناء. (ترجمان القرآن ). فروغ . فروز. نور. پرتو. شِرق . شَرق . بهر. ضوء. ضیا. ضیاء. سنا. (یادداشت مؤلف ). مقابل تاریک...
-
روشنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ تاریکی] ro[w]šani روشنایی؛ فروغ؛ نور.
-
روشنی
دیکشنری فارسی به عربی
توضيح , لمعان , وضوح
-
omni on /poly
همهروشنی چندصدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از وضعیتهای مسیر میدی که در آن پیامها از تمام مسیرهای میدی و بهصورت چندصدا دریافت میشوند
-
omni on /mono
همهروشنی یکصدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از وضعیتهای مسیر میدی که در آن پیامها از تمام مسیرهای میدی و بهصورت تکصدا دریافت میشوند
-
همه
واژگان مترادف و متضاد
تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر
-
همه
لغتنامه دهخدا
همه . [ هََ م َ / م ِ ] (ضمیر مبهم ، ص ، ق ) برای احاطه ٔ افراد و شمول اجزا می آید و جمع کردن آن با یای وحدت غرابتی دارد، چنانکه سعدی گوید : همه تخت و ملکی پذیرد زوال .(از غیاث ).یکی از موارد استعمال لفظ همه در معنی «هر» و شاهد منقول از سعدی از این م...
-
همه
لغتنامه دهخدا
همه . [ هَُ م ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن . دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، حبوب ، پشم و روغن و هنر دستی زنان بافتن قالی و جاجیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
همة
لغتنامه دهخدا
همة. [ هََ م ْم َ / هَِ م ْ م َ ] (ع اِ) کاری که قصد کردن آن نمایند. || قصد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هِمَم . (منتهی الارب ). || هوی . ج ، همم . (اقرب الموارد). خواهش . (منتهی الارب ). || پیر فانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن پیر ...
-
همه
فرهنگ فارسی معین
(هَ مِ) [ په . ] (اِ.) تمام ، جمیع .
-
همه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: hamé, hamak] hame ۱. تمام؛ جمله؛ جمیع: همه آمدند.۲. همگی: آنها همه آمدند.۳. هر: همه طرف را گشتم
-
همه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hamâ طاری: hama طامه ای: hama طرقی: hama کشه ای: hama نطنزی: hame