کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همه
/hame/
معنی
۱. تمام؛ جمله؛ جمیع: همه آمدند.
۲. همگی: آنها همه آمدند.
۳. هر: همه طرف را گشتم
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر
دیکشنری
all, every, common, ensemble, everybody, everyone, everything, pan-, round, omni-, over, through, throughout, totality, undivided, whole
-
جستوجوی دقیق
-
همه
واژگان مترادف و متضاد
تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر
-
همه
لغتنامه دهخدا
همه . [ هََ م َ / م ِ ] (ضمیر مبهم ، ص ، ق ) برای احاطه ٔ افراد و شمول اجزا می آید و جمع کردن آن با یای وحدت غرابتی دارد، چنانکه سعدی گوید : همه تخت و ملکی پذیرد زوال .(از غیاث ).یکی از موارد استعمال لفظ همه در معنی «هر» و شاهد منقول از سعدی از این م...
-
همه
لغتنامه دهخدا
همه . [ هَُ م ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن . دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، حبوب ، پشم و روغن و هنر دستی زنان بافتن قالی و جاجیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
همه
فرهنگ فارسی معین
(هَ مِ) [ په . ] (اِ.) تمام ، جمیع .
-
همه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: hamé, hamak] hame ۱. تمام؛ جمله؛ جمیع: همه آمدند.۲. همگی: آنها همه آمدند.۳. هر: همه طرف را گشتم
-
همه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hamâ طاری: hama طامه ای: hama طرقی: hama کشه ای: hama نطنزی: hame
-
همه
دیکشنری فارسی به عربی
کل
-
واژههای مشابه
-
همة
لغتنامه دهخدا
همة. [ هََ م ْم َ / هَِ م ْ م َ ] (ع اِ) کاری که قصد کردن آن نمایند. || قصد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هِمَم . (منتهی الارب ). || هوی . ج ، همم . (اقرب الموارد). خواهش . (منتهی الارب ). || پیر فانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن پیر ...
-
همه و همه
فرهنگ گنجواژه
همه.
-
referendum
همهپرسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأیگیری برای پذیرش یا عدم پذیرش موضوعی خاص، از همۀ افرادی که طبق قوانین کشور میتوانند رأی بدهند
-
ubiquitous
همهجاگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ویژگی آنچه در همه جا یا در جاهای بسیار بهطور همزمان حضور دارد
-
ubiquity
همهجاگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] حضور در همه جا یا در جاهای بسیار بهطور همزمان
-
omnivore, omnivorous, omnivorous animal, diversivore
همهچیزخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] جانداری که بتواند از انواع منابع غذایی، اعم از گیاهی یا جانوری، تغذیه کند
-
omni on
همهروشنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از وضعیتهای مسیر میدی که در آن پیامها از تمام مسیرها دریافت میشوند