کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ح َ م َ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح . (از اقرب الموارد).
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] haml ۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.۲. بار از جایی بهجایی بردن.۳. (اسم) بار.۴. (اسم) بار درخت.۵. (اسم) جنین.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hamal ۱. (نجوم) اولین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۳. [قدیمی] اولین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با فروردین؛ بره.
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] heml آنچه برداشته شود و از جایی به جایی ببرند.
-
حِمْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
بار (کلمه حِمْل وحَمْل چيزي که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باري خواهد بود که در ظاهر حمل ميشود مانند بارهايي که به دوش کشيده ميشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهاي باطني است مانند طفل در شکم . )
-
حَمَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
حمل کرد
-
حُمِّلَ
فرهنگ واژگان قرآن
بر او حمل شد(در جمله " عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ ": برعهده اوست آنچه بر او تکليف شده است)
-
حَمْلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بار (کلمه حِمْل وحَمْل چيزي که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باري خواهد بود که در ظاهر حمل ميشود مانند بارهايي که به دوش کشيده ميشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهاي باطني است مانند طفل در شکم . )
-
جستوجو در متن
-
هامل
لغتنامه دهخدا
هامل . [ م ِ ] (ع ص ) شتر به چرا گذاشته ٔ بی ساربان ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هامل من ابل ؛ کانت متروکة بلاراع و لاقائم علیها. (معجم متن اللغة). ج ، هوامل ، همولة، هاملة، هَمَل (اسم جمع)، هُمَّل ، هُمّال ، هَملی ...
-
هبانیق
لغتنامه دهخدا
هبانیق . [ هََ ] (ع اِ) ج ِ هُبنُق و هَبنیق و هِبنیق و هُبنوق و هَبَینَق و هُبانِق . (معجم متن اللغة). رجوع به هر یک از این مدخل ها شود. لبید گوید : والهبانیق قیام معهم کل محجوب اذاصب همل .
-
اشوریم
لغتنامه دهخدا
اشوریم . [ ] (اِخ ) (قدمها) پسران ددان نوه ٔ ابراهیم بودند. (سفر پیدایش 25:3). و اسم او فعلاً در نوشته ای که بخط یمانی است در بلاد عرب موجود میباشد و استاد همل آنرا ترجمه کرده است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
رازک
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) گیاهی است از تیرة گزنه ها از دستة شاهدانه ها. نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده . بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است . حشیشة الدینار، جنجل و همل نیز نامیده می شود.
-
اغفال
لغتنامه دهخدا
اغفال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُفل ،یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد و بی علامت و نشان و شتر ماده ٔ بی شیر. و منه حدیث : طهفة النهدی لنا نعم اغفال ما تبض ببلال ؛ ای ما تقطر ضروعها بلبن . (منتهی الارب ). ج ِ غفل . (ناظم الاطباء) (دهار). و در ...
-
پشمینه
لغتنامه دهخدا
پشمینه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) هر جامه که از پشم کنند. جامه ای از پشم و غالباً درشت و خشن . جامه ٔ پشمین : و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته . (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). یحیی بن زید بیرون آمد پشمینه پوشیده و ک...