کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همقدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همقدم
مترادف و متضاد
همراه، همعنان، همگام
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
همقدم
واژگان مترادف و متضاد
همراه، همعنان، همگام
-
واژههای همآوا
-
هم قدم
لغتنامه دهخدا
هم قدم . [ هََ ق َ دَ ] (ص مرکب ) همراه و هم سفر و هم طلب . (برهان ) : تا کی دم اهل ، اهل دم کوهمراه کجا و هم قدم کو؟ نظامی (لیلی ومجنون ص 50).تا هم قدم شدیم سگ پاسبانْت رااز فرق فرقدین ، قدم برنهاده ایم . خاقانی .با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همق...
-
هم قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamqadam دو یا چند تن که با هم راه بروند؛ همگام؛ همراه.
-
جستوجو در متن
-
همعنان
واژگان مترادف و متضاد
همدوش، همراه، همقدم
-
همگام
واژگان مترادف و متضاد
همدوش، همراه، همقدم
-
همراه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوست، رفیق، موتلف، متحد، متفق، ملازم، ندیم، ندیمه، همقدم، همگام، یار ۲. پابهپا
-
متواهق
لغتنامه دهخدا
متواهق . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) همراه در سفر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || همپایه و برابر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تواهق شود. || همقدم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
هم قدم
لغتنامه دهخدا
هم قدم . [ هََ ق َ دَ ] (ص مرکب ) همراه و هم سفر و هم طلب . (برهان ) : تا کی دم اهل ، اهل دم کوهمراه کجا و هم قدم کو؟ نظامی (لیلی ومجنون ص 50).تا هم قدم شدیم سگ پاسبانْت رااز فرق فرقدین ، قدم برنهاده ایم . خاقانی .با طایفه ای جوانان صاحبدل همدم و همق...
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق َ ] (ع ص ) سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در مثل گویند: لقوة صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوة و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند . (منتهی الارب ).لقوه ، ناقه ٔ زود بارگیر. (منتهی...
-
همدم
لغتنامه دهخدا
همدم . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم دم . هم نفس . ندیم . قرین . دوست . (یادداشت مؤلف ) : از دو همدم که در جهان یابم ناگزیر است و از جهان گذر است . خاقانی .جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب . خاقانی .در این دامگه ارچه همدم ن...
-
لوقا
لغتنامه دهخدا
لوقا. (اِخ ) یکی از حواریین عیسی . (المدهش ابی الفرج ابن جوزی ). مصنف یکی از اناجیل اربعه . صاحب انجیل لوقا. در قاموس مقدس آمده : مصنف یکی از اناجیل و بعید نیست که این همان لوقا باشد که پولس او را طبیب محبوب مینامد و از اهل ختنه اش امتیاز میدهد. (کول...
-
عارف قزوینی
لغتنامه دهخدا
عارف قزوینی . [ رِ ف ِ ق َ ] (اِخ ) نام وی میرزا ابوالقاسم معروف به عارف قزوینی فرزند ملاهادی وکیل است . به سال 1300 هَ . ق . / 1262 هَ . ش . در قزوین متولد شد. تحصیلات مقدماتی معمول عصر خود را که عبارت از فارسی و صرف و نحو عربی و دیگر مسائل ادبی بود...
-
ندیم
لغتنامه دهخدا
ندیم . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) حریف شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). حریف شراب و بسا که توسعاً در مورد هر رفیق و مصاحبی استعمال شده است . (اقرب الموارد). هم شراب . (بحر الجواهر). یار شراب .(دهار). هم پیاله . (از بحر الجواهر) (...