کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همشیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همشیره
/hamšire/
معنی
۱. کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد.
۲. [مجاز] خواهر: ◻︎ غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ـ همه با تیر همرخت و همه با نیزه همخوابه / همه با شیر همشیره همه با پیل همدندان (مسعودسعد: ۳۶۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آباجی، باجی، خواهر، دده، شاباجی
دیکشنری
sibling, sister
-
جستوجوی دقیق
-
همشیره
واژگان مترادف و متضاد
آباجی، باجی، خواهر، دده، شاباجی
-
همشیره
لغتنامه دهخدا
همشیره . [ هََ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه با دیگری بدون قرابت نسبت ، از یک پستان شیر خورد. (یادداشت مؤلف ). هر پسر و یا دختری که با دیگری از پستان یک دایه شیر خورد. در تداول امروز به معنی خواهر به کار میرود. ج ، همشیرگان : پیغامبر علیه السلام را همشیر...
-
همشیره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِ.) خواهر.
-
همشیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹همشیر› hamšire ۱. کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد.۲. [مجاز] خواهر: ◻︎ غلامانی همه کاری به بزم و رزم شایسته / همه چون شید در مجلس همه چون شیر در میدان ـ همه با تیر همرخت و همه با نیزه همخوابه / همه با شیر همشیره همه با پیل همد...
-
همشیره
دیکشنری فارسی به عربی
اخت
-
جستوجو در متن
-
باجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bāji خواهر؛ همشیره.
-
خواهر
واژگان مترادف و متضاد
آباجی، اخت، باجی، دده، همشیره ≠ برادر
-
شاباجی
واژگان مترادف و متضاد
آباجی، باجی، خواهر، همشیره ≠ برادر، داداش
-
اخت
دیکشنری عربی به فارسی
خواهر , همشيره , پرستار , دخترتارک دنيا , خواهري کردن
-
باجی
واژگان مترادف و متضاد
آبجی، اخت، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ برادر، داداش
-
آباجی
واژگان مترادف و متضاد
آبجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ داداش
-
آبجی
واژگان مترادف و متضاد
آباجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ داداش، برادر
-
اخت
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خواهر، همشیره . 2 - مانند، مثل ، قرین . ج . اَخوات .
-
باجی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] ( اِ.) 1 - خواهر، همشیره . 2 - زنی ناشناس . 3 - خادمه .