کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همسایگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همسایگی
/hamsāyegi/
معنی
همسایه بودن با هم؛ در جوار یکدیگر زندگانی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جوار، مجاورت، نزدیکی
فعل
بن گذشته: همسایگی کرد
بن حال: همسایگی کن
دیکشنری
adjacency, vicinity
-
جستوجوی دقیق
-
همسایگی
واژگان مترادف و متضاد
جوار، مجاورت، نزدیکی
-
همسایگی
لغتنامه دهخدا
همسایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) همسایه بودن . جوار. مجاورت . (یادداشتهای مؤلف ).- همسایگی جستن ؛ همسایه شدن با کسی : مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان . اسدی .- همسایگی گرفتن ؛ همسایه شدن . منزل گرفتن در جایی : که از بینوایی و ...
-
همسایگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamsāyegi همسایه بودن با هم؛ در جوار یکدیگر زندگانی کردن.
-
همسایگی
دیکشنری فارسی به عربی
جوار , هي
-
واژههای مشابه
-
neighbourhood of a point, vicinity of a point
همسایگی نقطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] 1. برای نقطۀ مفروض، مجموعهای باز شامل آن نقطه در یک فضای توپولوژیکی 2. برای نقطۀ مفروض، گوی بازی به مرکز آن نقطه در یک فضای متریک
-
deleted neighbourhood of a point
همسایگی سُفتۀ نقطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای نقطۀ مفروض، مجموعهای باز منهای آن نقطه در یک فضای توپولوژیکی
-
جستوجو در متن
-
مجاورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجاوَرة] mojāverat ۱. همسایگی کردن با کسی؛ در جوار کسی یا جایی به سر بردن.۲. همسایگی.
-
vicinity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاورت، همسایگی، مجاورت، نزدیکی، حومه، همسایگی، بستگی
-
neighborship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایگی
-
neighbourship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایگی
-
conciliarly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایگی
-
neighborlikeness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایگی
-
neighborstained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایگی