کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همراهکارت اعتباری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
companion crop
گیاه همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی که با گیاه دیگر کشت شود
-
associated liquids
مایعات همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هیدروکربنهای مایعی که با گاز طبیعی همراه هستند
-
concomitant variable
متغیر همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] هر عامل قابل کشف و کمیتپذیر در تحلیل آزمایشها که بر نتایج آزمایش اثر بگذارد، ولی جایی در طرح آزمایش نداشته باشد
-
companion matrix
ماتریس همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای چندجملهای یکین (monic polynomial) مفروض، ماتریسی مربعی که از قرار دادن قرینۀ ضرایب آن چندجملهای به ترتیب صعودی درجه در آخرین سطر ماتریس زبرقطری یکه به دست میآید
-
companion cell
یاختۀ همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] یاختۀ نرمآکنۀ اختصاصیافتهای که همراه با عناصر آوندی در بافت آبکش نهاندانگان وجود دارد
-
entrainment, carryover1
همراهبَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] فرایندی که در آن مایع چنان بهشدت میجوشد که قطرههای مایع همراه با بخار آب از آن خارج میشود
-
carryover 2/ carry-over
همراهرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] مادۀ مایع یا جامد زائدی که همراه با خروجی بالای برج تقطیر (overhead) یا برج جذب یا واکنشگاه از آنها خارج میشود
-
associated gas, gas-cap gas
گاز همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
-
همراه بودن
لغتنامه دهخدا
همراه بودن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) قرین بودن . پیوسته بودن دو یا چند چیز به هم . || گرفتار چیزی بودن چون رنج و درد.- تا خون همراه بودن ؛ کنایه از کمال عداوت و دشمنی است : بی همنفسی در سفر عشق نبودم تا خون همه جا همره من بخت زبون بود. دانش (از آنندرا...
-
همراه شدن
لغتنامه دهخدا
همراه شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفق شدن . همرای شدن : شیر با خرگوش چون همراه شدپرغضب پرکینه و بدخواه شد. مولوی . || قرین شدن . گرفتار چیزی شدن ، چون رنج و درد : ز کهرم چو لهراسب آگاه شدغمی گشت و با رنج همراه شد. فردوسی .در غم ما روزها بیگاه شد...
-
همراه کردن
لغتنامه دهخدا
همراه کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل همراه شدن . قرین ساختن . دو چیز را به هم پیوستن : مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا؟ناصرخسرو.
-
ساپۀ همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← سامانۀ پدافند هوایی همراه
-
Walkman
پخش همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نام تجارتی دستگاهی کوچک و قابلحمل متشکل از یک پخش صوت و یک دوگوشی سبک
-
mobile phone
تلفن همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دستگاه تلفن قابلحمل بدون سیمی که با استفاده از امواج رادیویی، ارتباط تلفنی بین دو نقطه را برقرار سازد
-
point of view camera, lipstick camera
دوربین همراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] دوربین ویدئویی کوچکی که به کلاه یا لباس یا عینک بازیگر نصب میشود تا نمایی از دیدگاه او را ارائه کند