کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همدرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همدرد
/hamdard/
معنی
۱. کسی که شریک غم و غصۀ دیگری باشد.
۲. دو تن که به یک درد یا بلیه دچار شده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sympathetic
-
جستوجوی دقیق
-
همدرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص مر.) 1 - دو یا چند کسی که دارای یک نوع درد باشند. 2 - شریک غم دیگری ، غم خوار.
-
همدرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamdard ۱. کسی که شریک غم و غصۀ دیگری باشد.۲. دو تن که به یک درد یا بلیه دچار شده باشند.
-
همدرد
دیکشنری فارسی به عربی
متعاطف
-
واژههای همآوا
-
هم درد
لغتنامه دهخدا
هم درد. [ هََ دَ ] (ص مرکب ) همدرد. دو کس که دردی مانند هم داشته باشند. || به کنایه ، هم فکر و غمخوار. دلسوز. غمگسار : یار همکاسه هست بسیاری لیک هم درد کم بود باری . سنائی .همه همخوابه و همدرد دل تنگ منیدمرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید. خاقانی .رفیق من...
-
هُم درد
لهجه و گویش بختیاری
hom-dard همدرد.
-
جستوجو در متن
-
bemoult
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدرد
-
empathized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدرد
-
sympathin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدرد
-
هُم درد
لهجه و گویش بختیاری
hom-dard همدرد.
-
دلسوز و دردشناس
فرهنگ گنجواژه
همدرد.
-
sympathized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدرد، طرفدار بودن، همدردی یا همفکری کردن، جانبداری کردن
-
متعاطف
دیکشنری عربی به فارسی
همدرد , دلسوز , شفيق , غمخوار , موافق
-
sympathised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همدرد، طرفدار بودن، همدردی یا همفکری کردن، جانبداری کردن