کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همتا
/hamtā/
معنی
۱. مثل؛ مانند.
۲. شریک.
۳. همجنس؛ برابر.
۴. همسر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برابر، عدیل، قرین، کفو، مانند، مثل، نظیر، همال، همانند
دیکشنری
counterpart, double, duplicate, fellow, opposite number, match , obverse, parallel, replication, sister
-
جستوجوی دقیق
-
peer
همتا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فردی که در یک ویژگی یا نقش، مانند سن و جنس و شغل و عضویت در گروه اجتماعی، با یک یا تعدادی از افراد همانند باشد
-
همتا
فرهنگ نامها
(تلفظ: hamtā) آنچه یا آنکه در صفتی با دیگری وجه اشتراک داشته یا کاملاً به او شبیه باشد ، نظیر ، مثل؛ (در قدیم) همسر ، جفت ؛ (در قدیم) همنشین ، همدم ، رفیق ؛ (در قدیم) متناسب ، در خور.
-
همتا
واژگان مترادف و متضاد
برابر، عدیل، قرین، کفو، مانند، مثل، نظیر، همال، همانند
-
همتا
لغتنامه دهخدا
همتا. [ هََ ] (ص مرکب ) همتای . همزاد. همجنس . (برهان ). || نظیر و مانند. (برهان ). عدیل . همانند. قرین . شبیه . (یادداشتهای مؤلف ) : شه نیمروز آنکه رستَمْش نام سوار جهاندیده همتای سام . فردوسی .به پور گرامی سپرد آن سپاه که فرزند او بود و همتای شاه ...
-
همتا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) 1 - نظیر، مانند. 2 - معادل ، مساوی .
-
همتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹همتاه› hamtā ۱. مثل؛ مانند.۲. شریک.۳. همجنس؛ برابر.۴. همسر.
-
همتا
دیکشنری فارسی به عربی
مباراة
-
واژههای مشابه
-
نیست همتا
لغتنامه دهخدا
نیست همتا. [ هََ ] (ص مرکب ) بی مانند. بی تا. بی نظیر. یگانه : جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود چنانکه نیست همتاتر آمد در علم طب . (تاریخ بیهقی ص 99). مردمان چنان دانند که میان من و آن مهتر نیست همتا ناخوش است . (تاریخ بیهقی از فرهنگ فارسی معی...
-
همتا شدن
لغتنامه دهخدا
همتا شدن . [ هََ ش ُدَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . همپایه شدن : نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.ناصرخسرو.
-
بی همتا
لغتنامه دهخدا
بی همتا. [ هََ ] (ص مرکب ) بی مانند. بی مثل . (آنندراج ). بی شریک . بی قرین . بی مثل . (ناظم الاطباء). عزیز. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ) (ترجمان القرآن ). نسیج وحده . (مهذب الاسماء). قیوم . قیام . (منتهی الارب ). بی نظیر. بی شبه . بی عدیل . ب...
-
بی همتا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bihamtā بیمانند؛ بینظیر.
-
بی همتا
دیکشنری فارسی به عربی
فريد , منقطع النظير
-
peer entity authentication
اصالتسنجی هستارِ همتا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] احراز صحت ادعای هستار همتا مبنیبر عضویت در یک گروه و داشتن شناسۀ مربوط