کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همبازی
معنی
(هَ) (حامص .) 1 - انبازی . 2 - همتایی .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. پا
۲. همسال، همسن
دیکشنری
playmate
-
جستوجوی دقیق
-
همبازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پا ۲. همسال، همسن
-
همبازی
لغتنامه دهخدا
همبازی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شریک بودن . همباز بودن . انبازی . شرکت . رجوع به همباز شود.
-
همبازی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (حامص .) 1 - انبازی . 2 - همتایی .
-
همبازی
دیکشنری فارسی به عربی
زميل اللعب
-
واژههای مشابه
-
هُمبازى
لهجه و گویش بختیاری
hom-bâzi همبازى.
-
واژههای همآوا
-
هم بازی
لغتنامه دهخدا
هم بازی . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند : به راستی که نه هم بازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی .سعدی .
-
هم بازی
فرهنگ فارسی معین
(هَ)(ص .) 1 - کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند. 2 - هنرپیشه ای که با هنرپیشة دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند.
-
هم بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hambāzi ۱. کسی که با دیگری بازی میکند.۲. دو نفر که با یکدیگر بازی کنند.
-
جستوجو در متن
-
یار
لهجه و گویش تهرانی
همبازی
-
playfellow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازیگر، همبازی
-
زميل اللعب
دیکشنری عربی به فارسی
همبازي , يار
-
یارگیری
لهجه و گویش تهرانی
همبازی انتخاب کردن