کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همایون بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
همایون کن
لغتنامه دهخدا
همایون کن . [ هَُ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه سبب شکوه و فرّ چیزی باشد : همایون کن تاج و گاه و سریرفرودآمد از تاجگاه سریر.نظامی .
-
همایون کنان
لغتنامه دهخدا
همایون کنان . [ هَُ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال مبارک باد گفتن : رسولان رسیدند با ساو و باج همایون کنان شاه را تخت و تاج . نظامی .رجوع به همایون کردن شود.
-
همایون گاه
لغتنامه دهخدا
همایون گاه . [ هَُ ] (اِ مرکب ) دارالملک . پای تخت شاهان . (برهان ).
-
همایون میرزا
لغتنامه دهخدا
همایون میرزا. [ هَُ ] (اِخ ) رجوع به همایونشاه شود.
-
همایون نظر
لغتنامه دهخدا
همایون نظر. [ هَُ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) دارای نظر مبارک و خجسته ، یا بلندنظر. آنکه از منظری بلند، نظر افکند : الا ای همای همایون نظرخجسته سروش مبارک خبر.حافظ.
-
همایون وند
لغتنامه دهخدا
همایون وند. [ هَُ وَ ] (اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 70).
-
همایون آثار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) آن که دارای اثرها و یادگارهایی خجسته و مبارک است .
-
همایون فال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) آن که اقبال خجسته و میمون دارد، همایون بخت .
-
طالع همایون
لغتنامه دهخدا
طالع همایون . [ ل ِ ع ِ هَُ ] (ترکیب وصفی ) طالع خجسته . بخت فرخنده . اختر میمون . طالع مبارک : ز مشرق سرکوی آفتاب طلعت تواگر طلوع کند طالعم همایون است .حافظ.
-
باب همایون
لغتنامه دهخدا
باب همایون . [ ب ِ هَُ ] (اِخ ) دربار. قصر شاهی . مقابل باب عالی (عالی قاپو) سلاطین عثمانی . || و اکنون نام خیابانی است در تهران که بمناسبت یاد کرده ، بدین نام خوانده اند.
-
امین همایون
لغتنامه دهخدا
امین همایون . [ اَ هَُ ] (اِ مرکب ) از القاب دوره ٔ قاجاری بود. رجوع به فهرست اعلام تاریخ اجتماعی و اداری دوره ٔ قاجاریه تألیف مستوفی چ 2 ج 1 شود.
-
همایون بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] homāyunbaxt آنکه بخت و اقبال خجسته دارد؛ خوشبخت؛ همایونفال.
-
همایون لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] homāyunleqā آنکه دیدارش خجسته است؛ فرخلقا.
-
همایون نعل
واژهنامه آزاد
خجسته قدم.
-
همای و همایون
واژهنامه آزاد
نام داستانی از خواجوی کرمانی حاوی 4435 بیت در وصف عشق همای پسر منوشنگ شاه، پادشاه شام، به عشق همایون دختر خاقان چین. این داستان شبیه رمانس است. عاشق و معشوق بعد از فراز و فرودهای بسیار به هم می رسند. شاعر در این اثر به خسرو و شیرین، ویس و رامین، شاهن...