کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هماورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هماورد
/ham[']āvard/
معنی
حریف؛ همنبرد؛ نسبت دو نفر با هم که با یکدیگر نبرد کنند؛ هماویز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حریف، رقیب، معارض، هماور، همزور
دیکشنری
antagonist, competitor, contestant, duel, opponent, rival
-
جستوجوی دقیق
-
هماورد
واژگان مترادف و متضاد
حریف، رقیب، معارض، هماور، همزور
-
هماورد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریف ، رقیب .
-
هماورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ham[']āvard حریف؛ همنبرد؛ نسبت دو نفر با هم که با یکدیگر نبرد کنند؛ هماویز.
-
واژههای همآوا
-
هم آورد
لغتنامه دهخدا
هم آورد. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) چون دو کس با هم جنگ کنند هر یک مرد دیگری را هم آورد باشد یعنی همتا وهم کوشش . (برهان ). آورد به معنی جنگ است : هم آورد را دید گردآفریدکه بر سان آتش همی بردمید. فردوسی .چه سازیم و درمان این درد چیست به ایران هم آورد این م...
-
جستوجو در متن
-
حریف
فرهنگ واژههای سره
هماورد، هم آورد
-
همزور
واژگان مترادف و متضاد
هماورد، همقوه
-
رقیب
فرهنگ واژههای سره
هماورد، همرزم
-
مسابقه
فرهنگ واژههای سره
هماورد، پیکار
-
هماور
فرهنگ فارسی معین
(هَ وَ) (ص .) حریف ، رقیب ، هماورد.
-
هم نبرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hamnabard دوتن که با هم نبرد کنند؛ هماورد؛ همجنگ.
-
هماویز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ham[']āviz ۱. هماورد؛ همنبرد.۲. همتا.
-
هماور
واژگان مترادف و متضاد
۱. حریف، رقیب ۲. معارض، هماورد، همزور، همنبرد
-
حریف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هم پیشه ، همکار. 2 - هماورد. 3 - هم پیاله .