کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همانند کردن یا بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همانند کردن یا بودن
دیکشنری فارسی به عربی
اشبه
-
واژههای مشابه
-
همانند ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
استوعب
-
همانند، مانند، ماننده
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظاهرمانتو ۲. بالاپوش ۳. جامهگشاد ۴. بارانی، شنل
-
جستوجو در متن
-
resembled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شبیه به، شباهت داشتن، مانستن، تشبیه کردن، مانند بودن، همانند کردن یا بودن
-
resembles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شبیه است، شباهت داشتن، مانستن، تشبیه کردن، مانند بودن، همانند کردن یا بودن
-
اشبه
دیکشنری عربی به فارسی
شباهت داشتن , مانستن , تشبيه کردن , مانند بودن , همانند کردن يا بودن
-
fitted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نصب شده، متناسب کردن، خوردن، مجهز کردن، اندازه بودن برازندگی، زیبنده بودن بر، مناسب بودن برای، شایسته بودن، سوار یا جفت کردن، صلاحیت دار کردن، تطبیق کردن، گنجاندن یا گنجیدن
-
fit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، هیجان، غش، تشنج، بیهوشی، بند، حمله، قسمتی از شعر یا سرود، متناسب کردن، خوردن، مجهز کردن، اندازه بودن برازندگی، زیبنده بودن بر، مناسب بودن برای، شایسته بودن، سوار یا جفت کردن، صلاحیت دار کردن، تطبیق کردن، گنجاندن یا گنجیدن، سازگار، شایسته، در خ...
-
fits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناسب است، هیجان، غش، تشنج، بیهوشی، بند، حمله، قسمتی از شعر یا سرود، متناسب کردن، خوردن، مجهز کردن، اندازه بودن برازندگی، زیبنده بودن بر، مناسب بودن برای، شایسته بودن، سوار یا جفت کردن، صلاحیت دار کردن، تطبیق کردن، گنجاندن یا گنجیدن
-
correspond
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطابقت، مطابق بودن، برابر بودن، بهم مربوط بودن، مانند یا مشابه بودن، مکاتبه کردن، رابطه داشتن
-
worrying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگرانی، نگران شدن، نگران بودن، اذیت کردن، اندیشناک کردن یا بودن، بستوه اوردن
-
entailed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، مستلزم بودن، شامل بودن، متضمن بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن، موجب شدن، در برداشتن
-
entails
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستلزم، مستلزم بودن، شامل بودن، متضمن بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن، موجب شدن، در برداشتن