کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حمار
لغتنامه دهخدا
حمار. [ ح ِ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ). حیوان اهلی معروفی است و قسمی از آن وحشی است و آنرا حمار وحش خوانند. الاغ . درازگوش : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بیطعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو.سر ز کمند خرد چگونه کشم فضل خرد داد بر حمار مرا. نا...
-
حمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: حَمیر] (زیستشناسی) hemār = خر١
-
حِمَارِ
فرهنگ واژگان قرآن
الاغ
-
حمار
واژهنامه آزاد
(حُمّار) يعني آهسته ،به آهستگي
-
جستوجو در متن
-
آساره
واژهنامه آزاد
همار، حساب؛ مانند تصفیه حساب که در پارسی برابر همار پالایی است.
-
هماره
لغتنامه دهخدا
هماره . [ هََ رَ / رِ ] (اِ) همار که اندازه و شمار و حساب باشد. (برهان ). رجوع به همار شود.
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اَ ] (اِ) حساب . شمار. آمار. (از شرفنامه ) (آنندراج ). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیه ٔ مزدیسنا چ 1 ص 181).
-
زملکانی
لغتنامه دهخدا
زملکانی . [ زَل َ نی ی ] (اِخ ) جماهربن محمدبن احمدبن حمزه ... الدمشقی که از هشام بن همار و غیره روایت دارد و ابوبکر المقری از وی روایت کند. (از معجم الانساب ج 1 ص 507).
-
همارش
واژهنامه آزاد
[هَ ما رِش] ( پارسی پهلوی) ، علم حساب ، علم آمار.از دو بخش همار:آمار ،حساب و ــِ ش درست شده است که در مجموع به معنی علم حساب است. همار بن مضارع فعل هَماردن است که در پارسی دری به صورت آمار در آمده است.هماریشن، هماریشت، آمارش.
-
هماریا
واژهنامه آزاد
(لری) هُماریا (Homariya) همواری ها؛ جمع کلمۀ هُمار (Homar) به معنی هموار است. همچنین نام منطقه ای نسبتاً هموار در شمال شرق روستای باباپیر در دامنه های جنوبی رشته کوه الوند است.
-
هماریا
واژهنامه آزاد
(لری بختیاری) هُمار (Homar) هموار؛ جمع آن، هُماریا (Homariya) به معنی همواری هاست. || همچنین نام منطقه ای نسبتاً هموار در شمال غربی روستای باباپیر در دامنه های جنوبی رشته کوه الوند شهرستان تویسرکان است.
-
همارا
لغتنامه دهخدا
همارا. [ هََ ] (ق ) همواره و همیشه . (اسدی ). همواره و همیشه و دائم . (برهان ) : گزیده چهار توست بدو درج ها نهان همارا به آخشیج همارا به کارزار. رودکی (از فرهنگ فارسی معین ).تو با من نسازی که از صحبت من ملالت فزاید همارا و تاسه . انوری .رجوع به هموار...
-
هماره
لغتنامه دهخدا
هماره . [ هََ رَ / رِ ] (ق ) مخفف همواره ، یعنی همیشه و دائم . (برهان ). پیوسته . هموار. همواره . دائماً. (یادداشت مؤلف ) : فضل او خوان گر همه توحیدخواهی گفت توزآنکه فضل او هماره قدرت یزدان بود. مجلدی گرگانی .وین خیمه ٔ کبود نبینند و این دو مرغ کایش...
-
یاوه
لغتنامه دهخدا
یاوه . [ وَ / وِ ] (ص ) سخنان سردرگم و هرزه و هذیان و فحش و دشنام . (برهان ). [ سخن ] هرزه و بیهوده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیهوده وهذیان . (اوبهی ). هذیان و هرزه . (سروری ). ایمه . (برهان ذیل ایمه ). بی معنی . مهمل . غاب . یافه : که نزدیک او فی...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو...