کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همارا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
همارا
/hamārā/
معنی
= همواره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
همارا
لغتنامه دهخدا
همارا. [ هََ ] (ق ) همواره و همیشه . (اسدی ). همواره و همیشه و دائم . (برهان ) : گزیده چهار توست بدو درج ها نهان همارا به آخشیج همارا به کارزار. رودکی (از فرهنگ فارسی معین ).تو با من نسازی که از صحبت من ملالت فزاید همارا و تاسه . انوری .رجوع به هموار...
-
همارا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ق .) همواره ، پیوسته .
-
همارا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] hamārā = همواره
-
جستوجو در متن
-
همار
لغتنامه دهخدا
همار. [ هََ ] (ق ) همارا. رجوع به همارا و هماره شود.
-
high-spin complex
همتافت پُراسپین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی همارا که بیشترین الکترونهای جفتنشده را دارد
-
low-spin complex
همتافت کماسپین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی همارا که کمترین الکترونهای زوجنشده را دارد
-
complexation analysis
هََمارایابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تعیین نسبت لیگاند به فلز در یک همتافت هََمارا
-
apicophilicity
محوردوستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] خصوصیتی در ساختارهای دوهرمی مثلثالقاعده با یک اتم مرکزی پنج همارا که در نتیجۀ تغییر موقعیت لیگاند از استوایی به محوری پایداری حاصل میشود
-
آخشیج
لغتنامه دهخدا
آخشیج . (اِ) عنصر. طبع. اسطقس ّ. آخشیگ : خداوند ما کاین جهان آفریدبلند آسمان از برش برکشیدفراز آورید آخشیجان چهارکجا اندرو بست چندین نگاربرین آتش است و فرودینْش خاک میان آب دارد ابا باد پاک . ابوشکور.ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تواز میان آخشیجان شد...
-
هاموار
لغتنامه دهخدا
هاموار. [ هام ْ ] (ص ) هموار. برابر. یکسان . مستوی که پستی و بلندی نداشته باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). مقابل ناهموار : هود گفت : ای مسکین (شداد) از عذاب دوزخ نمی ترسی و به بهشت امید نداری ، گفت : من این زمان خود بهشتی خواهم کردن و کس ها...
-
دائم
لغتنامه دهخدا
دائم . [ ءِ ] (ع ص ، ق ) همیشه آرامیده و ساکن ، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم ؛ ای الساکن . ظل دائم ؛ سایه ٔ آرمیده . || همیشه . همواره . پیوسته . پاینده . باقی . هموار. هماره . همارا. هامواره . واصب . بی کران . متصل . یک بند. ی...
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو...