کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هل من مزید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هل من مزید
/halmenmazid/
معنی
آیا هیچ زیادتی هست؟ Δ هنگام خواستن چیزی به مقدار بیشتر به کار میرفته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هل من مزید
لغتنامه دهخدا
هل من مزید. [ هََ م ِ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) مقتبس از قرآن (30/50) است . صورت ترکیبی این جمله تأویل به مصدر میشود و به جای «بیشتر خواستن » و «افزون طلبیدن » به کار میرود : هزار شربت زهر ار ز دست او بخورم ز عشق نعره ٔ هل من مزید برخیزد. س...
-
هل من مزید
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله، اسم) [عربی] [قدیمی] halmenmazid آیا هیچ زیادتی هست؟ Δ هنگام خواستن چیزی به مقدار بیشتر به کار میرفته.
-
واژههای مشابه
-
هَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا
-
هُلّ
لهجه و گویش بختیاری
holl آتشِ بدون شعله، هیمه سوخته در حال خاکستر شدن.
-
هَل
لهجه و گویش بختیاری
hall 1. هرز، وِل؛ 2. لق hall egarda>:هرز مىگردد، ول مىگردد> .
-
هُل
لهجه و گویش بختیاری
hol کج xol .
-
هَلْ هَلْ
لهجه و گویش گنابادی
halhal در گویش گنابادی یعنی تشنگی ، بیرون بودن زبان از تشنگی و خستگی را نیز هل هل گویند ، نفس نفس زدن
-
هِل ،هِل پوک
لهجه و گویش تهرانی
چیز بی ارزش/دانه ادویه معطر
-
هُل و هُل
فرهنگ گنجواژه
فشار، تزاحم.
-
هل دادن
لغتنامه دهخدا
هل دادن . [ هَُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، با فشاری دفعی چیزی را یا کسی را افکندن . (یادداشت مؤلف ). به سویی راندن . تنه زدن .
-
هل آباد
لغتنامه دهخدا
هل آباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است در بخش مرکزی شهرستان اردبیل دارای 565 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سست هل
لغتنامه دهخدا
سست هل . [ س ُ هَِ ] (نف مرکب ) رام . کم مقاومت . که زود تسلیم میشود : خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و حجره حجره گرد ملازه .منجیک .
-
هل دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اسلق , خطف , دفعة , زحام , عتلة , عقبة , وکزة
-
هل دادن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hol dehi طاری: hol tây(mun) طامه ای: hol dâɂan طرقی: hol tâymun کشه ای: hol tâymun نطنزی: hol dâɂan