کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلیم
/hel[i]yom/
معنی
عنصر گازی سبک، بیرنگ، بیبو، که برای پُر کردن بالنها و در جوشکاری کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیم
لغتنامه دهخدا
هلیم . [ هََ ] (اِ) به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه . (حکیم مؤمن ). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن پیوسته به هم زنند تا لعاب گیرد و سپس بر آن روغن و گونه ای از ادویه ٔ معطر (بیشتر دارچین ) ...
-
هلیم
لغتنامه دهخدا
هلیم . [ هََ ] (ع ص ) چسبنده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه ) (حکیم مؤمن ).
-
هلیم
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) نک هریسه .
-
هلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hélium] (شیمی) hel[i]yom عنصر گازی سبک، بیرنگ، بیبو، که برای پُر کردن بالنها و در جوشکاری کاربرد دارد.
-
واژههای مشابه
-
helium burning
هلیمسوزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] فرایند گداخت هستههای هلیم و تبدیل آنها به کربن در هستۀ ستاره
-
helium flash
درخش هلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سوختن سریع و انفجارگونۀ هلیم در هستۀ واگِن (degenerated) ستارههای کمجِرم
-
واژههای همآوا
-
حلیم
فرهنگ نامها
(تلفظ: halim) (عربی) خویشتن دار، با صبر و تحمل، بردبار؛ از نام ها و صفات خداوند.
-
حلیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بردبار، رزین، سلیم، شکیبا، صبور ≠ ناشکیبا، ناصبور ۲. پیه، چربی ۳. هریسه
-
حلیم
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) بردبار. ج . احلام .
-
حلیم
لغتنامه دهخدا
حلیم . [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
-
حلیم
لغتنامه دهخدا
حلیم . [ ح َ ] (ع ص ) بردبار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). خویشتن دار. ج ، حُلَماء، احلام . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پیه فربهی . || شتر فربه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر فربه . || گندم با.هری...
-
حلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی] halim خوراکی که از گندم و گوشت پختۀ لهشده تهیه میشود.