کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هلیله
/halile/
معنی
۱. میوهای خوشهای کوچک از خانوادۀ بادام بهرنگ زرد که مصرف دارویی دارد.
۲. درختی بزرگ با برگهای دراز و باریک که در هندوستان میروید و میوۀ هلیله از آن بهدست میآید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیله
لغتنامه دهخدا
هلیله . [ هََ لی ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
هلیله
لغتنامه دهخدا
هلیله . [ هََ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) اهلیلج . هلیلج . از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است : هلیله ٔ بزرگ که کابلی گویند، هلیله ٔ زرد و بلیله . درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای...
-
هلیله
فرهنگ فارسی معین
(هَ لِ) (اِ.) درختی از تیرة کمبرتاسه و از ردة دولپه ای ها که دارای میوة بیضوی شکلی به اندازة یک سنجد ریز است . میوة این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شدة آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است .
-
هلیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] (زیستشناسی) halile ۱. میوهای خوشهای کوچک از خانوادۀ بادام بهرنگ زرد که مصرف دارویی دارد.۲. درختی بزرگ با برگهای دراز و باریک که در هندوستان میروید و میوۀ هلیله از آن بهدست میآید.
-
هلیله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: -------- طاری: halila طامه ای: -------- طرقی: halila کشه ای: -------- نطنزی: --------
-
واژههای مشابه
-
هلیلة
لغتنامه دهخدا
هلیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِ) زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. (منتهی الارب ).
-
هلیلة
لغتنامه دهخدا
هلیلة. [ هَُل َ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هل ّ است . (منتهی الارب ).
-
هَلیله
لهجه و گویش تهرانی
داروی گیاهی برای چشم پزشکی
-
واژههای همآوا
-
حلیله
واژگان مترادف و متضاد
زن، همسر، ≠ شوهر، مرد
-
حلیله
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ یا لَ) [ ع . حلیلة ] (اِ.) زن شرعی مرد، همسر. ج . حلایل .
-
حلیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حلیلَة] [قدیمی] halile زن شرعی مرد؛ زوجه.
-
هَلیله
لهجه و گویش تهرانی
داروی گیاهی برای چشم پزشکی